آخرین اخباراسلایدشوافغانستانتحلیلترجمهجهانحقوق بشرسیاستمنطقه

ایالات متحده بر لبه پرتگاه

امریکا نتوانسته است از اشتباهات گذشته خود در درگیری‌هایی مانند عراق و افغانستان درس بگیرد

خبرگزاری دید: بسیاری کارشناسان سیاست خارجی و همچنین منتقدان امریکایی و جهانی، معتقدند که راهبرد مداخلات مکرر ایالات متحده نتوانسته است به نتایج پایداری دست یابد. نایل فرگوسن، مورخ بریتانیایی، یکی از پر سر و صداترین این کارشناسان است که نشان می‌دهد مداخله‌گرایی امریکا اغلب نتیجه معکوس داشته است. فرگوسن تاکید می‌کند که ایالات متحده نتوانسته است از اشتباهات گذشته خود در درگیری‌هایی مانند عراق و افغانستان درس بگیرد؛ جایی که دخالت نظامی این کشور نه تنها نتوانست دموکراسی پایدار ایجاد کند، بلکه به بی‌ثباتی، قدرت بخشیدن به گروه‌های افراطی و تشدید تنش‌های منطقه‌ای منجر شده است.

ایالات متحده بر لبه پرتگاه

چندین دهه، ایالات متحده با تکیه بر قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی به‌عنوان هژمون بر صحنه جهان تسلط داشت. با این حال، در سال‌های اخیر، این موقعیت که زمانی غیرقابل تسخیر بود، رو‌ به افول بوده است. دلایل چند‌وجهی وجود دارد که از تقسیمات داخلی، چالش‌های خارجی و تغییر چشم‌انداز جهانی ناشی می‌شود. نقش امریکا به‌عنوان «پولیس جهانی» که زمانی پذیرفته شده یا حتی مورد استقبال قرار می‌گرفت، اکنون موضوع بدبینی شدید، هم در داخل و هم در سطح بین‌المللی است. این نبشته تغییرات عمیقی را در توازن قدرت جهانی نشان می‌دهد.

میراث هژمونیک؛ شمشیر دو لبه
پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده ردای حفظ نظم جهانی را پوشید. با به‌عهده گرفتن نقش محافظ، این کشور اغلب از طریق اقدام نظامی در امور سیاسی خارجی مداخله می‌کرد. این موضوع منجر به این تصور شد که ایالات متحده “پولیس جهان” است – ضامن ثبات بین المللی. با این حال، بسیاری از منتقدان استدلال می‌کنند که این رویکرد هزینه گزافی را هم از نظر جانی و هم از نظر جایگاه جهانی امریکا به همراه داشته است. آنچه که زمانی به عنوان رهبری ضروری تلقی می‌شد، به‌شدت به‌عنوان فراتر گذاشتن پا از حدش در نظر گرفته می‌شد که بیش از آن‌که حل‌کننده مشکل باشد، مشکلاتی را به‌وجود می‌آورد.

مداخله‌گرایی با اقدام نظامی
بسیاری کارشناسان سیاست خارجی و همچنین منتقدان امریکایی و جهانی، معتقدند که راهبرد مداخلات مکرر ایالات متحده نتوانسته است به نتایج پایداری دست یابد. نایل فرگوسن، مورخ بریتانیایی، یکی از پر سر و صداترین این کارشناسان است که نشان می‌دهد مداخله‌گرایی امریکا اغلب نتیجه معکوس داشته است. فرگوسن تاکید می‌کند که ایالات متحده نتوانسته است از اشتباهات گذشته خود در درگیری‌هایی مانند عراق و افغانستان درس بگیرد؛ جایی که دخالت نظامی این کشور نه تنها نتوانست دموکراسی پایدار ایجاد کند، بلکه به بی‌ثباتی، قدرت بخشیدن به گروه‌های افراطی و تشدید تنش‌های منطقه‌ای منجر شده است.

عراق و افغانستان؛ هزینه‌های شکست
جنگ در عراق (۲۰۰۳) و افغانستان (۲۰۰۱-۲۰۲۱) به نمادهای آشکار شکست سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شده است. خروج سال ۲۰۲۱ از افغانستان، اعتراض بین‌المللی را برانگیخت و به یک فاجعه انسانی و سیاسی منجر شد. تحلیل‌گران مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS) و سایر اندیشکده‌ها اشاره کرده‌اند که با وجود تریلیون‌ها دالر هزینه‌شده برای این جنگ‌ها، ایالات متحده در نهایت نتوانست اهدافش را به دست اورد و تضمین کند. در عوض، این درگیری‌های طولانی‌مدت به اعتبار امریکا لطمه زد و تردیدهای جدی را در مورد اثربخشی سیاست‌های مداخله‌جویانه این کشور به‌وجود آورد.

خسارت اقتصادی مداخله‌گری نظامی
پیامدهای اقتصادی این درگیری‌های نظامی حیرت‌آور است. گزارش دانشگاه براون تخمین می‌زند که هزینه کل عملیات نظامی ایالات متحده در عراق و افغانستان بیش از ۶ تریلیون دالر است. این مخارج هنگفت به افزایش بدهی ملی امریکا افزوده است که در سال ۲۰۲۳ به رقم تاریخی ۳۳ تریلیون دالر رسید. با افزایش هزینه‌های نظامی، نیازهای داخلی – مانند زیرساخت‌ها، آموزش و مراقبت‌های بهداشتی – کاملا نادیده گرفته شد و به احساسات افول ملی افزود.

احیای انزواطلبی
یکی از مهم‌ترین عواملی که به کاهش رهبری جهانی امریکا کمک می‌کند، انزواطلبی، به‌ویژه در دوره ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ بوده است. دستور کار ترامپ مبنی بر این‌که “اول امریکا” روگردانی شدید از تعهدات طولانی‌مدت این کشور در همکاری جهانی و چندجانبه‌گرایی را نشان داد. تحت رهبری او، ایالات متحده از توافق‌نامه‌های بین‌المللی مهم، از جمله توافق‌نامه اقلیمی پاریس و شورای حقوق بشر سازمان ملل خارج شد و از معاهدات کلیدی کنترل تسلیحات کنار کشید. این اقدامات متحدان را دو ساخت و تردیدهایی را در مورد ایالات متحده به‌عنوان شریک قابل اعتماد به‌وجود آورد.

کاهش اعتماد و تغییر اتحادها
از بین رفتن اعتماد به رهبری امریکا، متحدان کلیدی ایالات متحده، به‌ویژه متحدان اروپایی را بر آن داشت تا به دنبال راه‌های مستقل‌تر جهت تضمین امنیت خود باشند. جوزف جوفه، دانشمند علوم سیاسی از آلمان، خاطرنشان کرده است که سیاست‌های ترامپ نه تنها اتحادهای طولانی‌مدت را از بین برد، بلکه کشورهای اروپایی را نیز به بررسی راه‌حل‌های مستقل‌تر واداشت.
اکنون امریکا بیشتر به‌عنوان منبع بی‌ثباتی تلقی می‌شود تا نیروی تثبیت کننده. در همین حال، مشکلات جهانی که به اقدام جمعی نیاز دارند – تغییرات اقلیمی، بیماری‌های همه‌گیر و امنیت سایبری – در حال افزایش هستند. با این حال، ایالات متحده به دلیل خروج از اتحادها و نهادهایی که قادر به رسیدگی به این چالش‌ها هستند، خطر کنار منزوی شدن را به‌جان خریده است.

آینده رهبری امریکا
اگر امریکا مسیر مداخله‌گرایی را بدون رسیدگی به مسایل اساسی – چه در داخل و چه در خارج – ادامه دهد، خطر انزوای بیشتر را در پی خواهد داشت. این انزواطلبی نیست که جهان از آن می‌ترسد، بلکه بیگانگی تحمیلی است که از همان سیاست‌هایی ناشی می‌شود که هدف‌شان حفظ سلطه ایالات متحده است. در جهان به‌شدت چندقطبی، ایالات متحده باید رویکردش را نسبت به رهبری جهانی مجددا ارزیابی کند تا مبادا خود را در دنیایی منزوی ببیند.
نظم جهانی در حال تغییر است و اگر ایالات متحده خود را با آن سازگار نسازد، نقش‌اش به‌عنوان قدرت برتر جهان ممکن به زودی در تاریخ دفن شود.

مسیر اروپا به سوی خودمختاری
پس از تهاجم روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ و واکنش ضعیف ایالات متحده، اروپا بر آن شد تا گام‌های قوی‌تری در جهت توسعه قابلیت‌های دفاعی‌اش بردارد. اعلامیه ۲۰۲۳ امانوئل مکرون رییس جمهور فرانسه مبنی بر این‌که اروپا باید “چارچوب امنیتی‌اش را بسازد” و وابستگی دفاعی به ایالات متحده را کاهش دهد، نشان دهنده تمایل فزاینده برای خودمختاری در این قاره است. با افزایش تنش‌های جهانی و تشدید رقابت اقتصادی با چین، بسیاری از کشورهای غربی به‌شدت آمریکا را به عنوان شریک غیرقابل اعتماد می‌بینند. این تغییر نشان‌دهنده ارزیابی مجدد روابط ترانس آتلانتیک و پتانسیل اروپا برای تعقیب نقش مستقل‌تر در امنیت جهانی است.

ظهور چندقطبی
نظم جهانی به سمت جهان چندقطبی حرکت کرده است و کشورهایی مانند چین، روسیه و هند در حال پیشبرد بلندپروازی‌های جیوپولیتیکی خود هستند. این روند موقعیت تاریخی ایالات متحده را به‌عنوان رهبر اصلی جهان به چالش می‌کشد. مطالعه دانشگاه هاروارد در ۲۰۲۳ نشان داد که بسیاری کشورها در جنوب جهان در درگیری‌های بین‌المللی، به‌شمول رقابت مداوم بین امریکا و چین به‌‌شدت در حال اتخاذ مواضع بی‌طرف یا طرفدار چین هستند. این تغییر به‌سمت چندقطبی بودن نشانه‌ای از دگرگونی عمیق در ساختار قدرت جهانی است و امریکا با رقابت شدید مراکز قدرت در حال ظهور مواجه است.
چالش های داخلی: قطبی‌شدن و فشار اقتصادی
تضعیف نفوذ جهانی ایالات متحده فقط به‌خاطر فشارهای خارجی نیست. چالش‌های داخلی به‌همان اندازه نقش مهمی ایفا می.کنند. قطبی‌شدن سیاسی، افزایش نابرابری و رکود اقتصادی ثبات داخلی این کشور را تحت فشار قرار داده و ظرفیتش را برای رهبری موثر در صحنه بین‌المللی تضعیف می‌کند.
با توجه به این موارد، اگر امریکا نتواند به شکاف‌های سیاسی داخلی و چالش‌های اقتصادی خود رسیدگی کند و در عین حال رویکرد سیاست خارجی‌اش را بازنگری نکند، نقش‌اش به‌عنوان قدرت برتر جهان ممکن به تاریخ بپیوندد.

بحران رهبری
امریکا به ادعایش برای رهبری جهانی ادامه می‌دهد، اما این مسیر این کشور را به‌سمت انزوای عمیق‌تر سوق می‌دهد. حتی نزدیک‌ترین متحدان این کشور به‌شدت در این تردید دارند که آیا سیاست‌های مداخله‌جویانه‌اش موجه است یا خیر. در حالی که اتحادهای بین‌المللی شکننده شده و چالش‌های جهانی، راه‌حل‌های جمعی می‌طلبد، ایالات متحده باید نقش‌اش را در صحنه جهانی بازنگری کند.
پرسش اکنون این نیست که آیا امریکا جایگاهش را به‌عنوان رهبر جهان حفظ خواهد کرد یا خیر، بلکه مسئله این است که چه نوع رهبری خواهد داشت. بدون تغییر رویکردش به‌سمت دیپلماسی و همکاری، ایالات متحده در خطر انزوای جهانی قرار دارد.
چنانچه جهان به‌سمت عصر چندقطبی پیش می‌رود، ایالات متحده باید انتخاب کند که آیا با این واقعیت جدید سازگار شود یا مسیری را ادامه دهد که به‌‌شدت ارتباطش را با متحدان و دشمنانش قطع می‌کند. اکنون زمان ارزیابی مجدد فرا رسیده است، در غیر این صورت، امریکا در خطر منزوی شدن قرار دارد؛ در دنیایی که نفوذش دیگر مانند گذشته احساس نمی‌شود.

نویسنده: الچین علی اوغلو
منبع: ترند – Trend

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا