آخرین اخباراسلایدشوافغانستانپاکستانتحلیلترجمهمنطقه

منازعه افغانستان-پاکستان؛ نقش آسیای مرکزی در ثبات منطقه‌ای

مترجم: سید طاهر مجاب – خبرگزاری دید

خبرگزاری دید: این‌که اسلام‌آباد و کابل بتوانند تفاهم پیدا کنند، نه تنها بر آینده پروژه‌های بزرگ فوق الذکر که شامل کشورهای آسیای مرکزی می‌شود تاثیر دارد، بلکه بر ثبات کلی که شرط اولیه توسعه اقتصادی است، تاثیر می‌گذارد. اگر افغانستان و پاکستان نتوانند به توافق برسند و زمینه‌های مشترک را دریابند، می‌توانند به تلاش‌های آشتی‌جویانه شخص ثالث مراجعه کنند. کشورهای آسیای مرکزی با توجه به علاقه‌مندی‌شان به یافتن راه‌حلی قابل قبول برای همه طرف‌ها و حفظ همکاری بیشتر بین همه طرف‌ها، بدون شک مایلند به‌عنوان تسهیل کننده عمل کنند.

منازعه افغانستان-پاکستان؛ نقش آسیای مرکزی در ثبات منطقه‌ای

در این اواخر، تنش‌ها میان افغانستان و پاکستان افزایش یافته است و هر دو طرف اتهاماتی را علیه یکدیگر رد و بدل می‌کنند. علاوه بر این، درگیری‌های مرزی بیشتر شده است و گذرگاه‌های مرزی به‌طور دوره‌ای بسته می‌شوند. دو کشور در درگیری سیاسی شدیدی قرار دارند و بی‌اعتمادی و خصومت مردم افغانستان نسبت به پاکستان در حال افزایش است، حتی اگر “پیروزی طالبان و احیای امارت اسلامی… باید یک پیروزی برای پاکستان و تقویت موقعیتش در منطقه می‌بود.”
رویارویی دو همسایه در جنوب آسیا باعث نگرانی سایر کشورهای منطقه به‌ویژه جمهوری‌های آسیای میانه است که روزبه‌روز در تعاملات با افغانستان جایگاه مستقلی پیدا می‌کنند. این جمهوری‌ها به دلیل نزدیکی‌شان، توسعه‌شان را به درجات مختلف با افغانستان باثبات مرتبط ساخته تا پلی به آسیای جنوبی باشند.
پاکستان یکی از اولین کشورهایی بود که استقلال جمهوری‌های آسیای مرکزی شوروی سابق را به‌رسمیت شناخت و روابط فعال با آن‌ها دارد. گردش تجاری پاکستان با این منطقه سالانه حدود ۵۰۰ میلیون دالر است که بیشتر آن از واردات به پاکستان حاصل می‌شود. این کشورها با موافق‌تنامه چهارجانبه ترافیک در ترانزیت (QTTA)، پروژه خط لوله گاز ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند (تاپی)، پروژه انرژی کاسا-۱۰۰۰، و پروژه راه آهن ازبیکستان-افغانستان-پاکستان به هم مرتبط هستند. اکثر این پروژه‌ها از افغانستان به‌عنوان پل ارتباطی میان آسیای مرکزی و پاکستان استفاده می‌کنند.
در این راستا، کشورهای آسیای مرکزی علاقه‌مند وضعیت سیاسی هستند و رویکردهای تقابلی را حذف می‌کند. هیچ یک از آن‌ها علاقه‌ای به بی‌ثباتی بیشتر افغانستان ندارند.
در جمهوری‌های آسیای مرکزی، درک خوبی از نقش استثنایی و به‌ویژه مهم پاکستان در ثبات افغانستان وجود دارد. پاکستان نفوذ تعیین‌کننده‌ای بر امنیت افغانستان دارد و از نظر تاریخی در سطح درگیری‌های سیاسی و چند‌قومیتی، در مسایل افغانستان بیشترین دخالت را داشته است. پاکستان از طریق پیوندهای تاریخی و اجتماعی-فرهنگی با همسایه‌اش مرتبط است. اما در واقعیت، داستان متفاوتی در حال ظهور است.
در سطح جهانی و منطقه‌ای، اقدامات فعالی در خارج از اسلام‌آباد برای بی‌اعتبار کردن حکومت تحت رهبری طالبان در افغانستان مشاهده شده است. اسلام‌آباد کمپاین اطلاعاتی قوی را انجام داده است که روایتی ریشه‌دار در مورد افغانستان به‌عنوان یکی از منابع اصلی تروریزم در جهان ارایه کرده است.
در این جنگ اطلاعاتی، اسلام‌آباد به‌عنوان عضوی تمام‌عیار در جامعه بین‌المللی، از مزایای آشکاری برخوردار بوده و از تمامی ابزارهای موجود از جمله دسترسی به بسترهای جهانی استفاده کرده است. اسلام‌آباد همچنین به کمیته‌ها و ادارات تخصصی سازمان ملل دسترسی دارد که به‌طور منظم گزارش‌هایی را در مورد وضعیت افغانستان تهیه می‌کنند. تعجبی ندارد که از این موضوع برای گنجاندن ایده‌ها در راستای موقعیت مطلوب خود در صحنه جهانی استفاده کرده است.
اسلام‌آباد که به‌عنوان منبع اطلاعاتی عمل می‌کند، دیدگاهش را ارایه کرده و جامعه جهانی تا حد زیادی آن را به‌عنوان اطلاعات عینی پذیرفته است. با این حال، داده‌های خاصی مانند اندازه گروه‌های تروریستی یا محل اردوگاه‌های آموزشی آن‌ها ارایه نمی‌کند. اسلام‌آباد در شکل‌دهی روایت جدید، به دخالت خود در شکل‌گیری، تاسیس و توسعه جنبش طالبان اشاره نمی‌کند.
مایکل روبین، نویسنده امریکایی، زمانی در توصیف سیاست اسلام‌آباد در مقاله‌ای تحت عنوان«چه کسی مسئول طالبان است؟» برای موسسه واشنگتن در امور سیاست خاور نزدیک نوشت: «طالبان آخرین تجسم تمایل پاکستان برای حمایت از حکومت اسلام‌گرا به جای حکومت‌های ملی‌گرا در افغانستان همسایه تبدیل شد.» روبین به نقل از رابرت کاپلان، خبرنگار ماه‌نامه آتلانتیک، اشاره کرد که بوتو و بابر طالبان را “به عنوان راه‌حلی برای مشکلات پاکستان” دیدند و احمد رشید نیز نوشت که “طالبان به هیچ لابی پاکستانی، مانند آی‌اس‌آی، وابسته نبود.
بر عکس، طالبان نسبت به اکثر پاکستانی‌ها به لابی‌ها و گروه‌های بانفوذ بیشتری در پاکستان دسترسی داشتند.”
به طور عینی، روایت‌های موجود در سیاست خارجی پاکستان تا حدودی دفاع اجباری است. سیاست پاکستان منعکس کننده مسایل داخلی‌اش، از جمله درگیری‌های قومی و مذهبی، رادیکال شدن و تلاش‌های ضد تروریزم است. روابط افغانستان و پاکستان از زمان تشکیل کشور پاکستان تیره شده است. افغانستان تنها کشوری بود که به پیوستن این همسایه جدید به سازمان ملل رای منفی داد، اما بعداً موضعش را تغییر داد.

محرک اصلی خط دیورند بود که پشتون‌ها را به‌طور مکانیکی به افغان‌ها و پاکستانی‌ها تقسیم می‌کرد. این خط در ۱۸۹۳ به عنوان مرز بین افغانستان و هند بریتانیا (راج بریتانیا) ایجاد شد و در سال ۱۹۴۷ به پاکستان به ارث رسید. بر اساس یک اصل حقوق بین‌الملل، اسلام‌آباد آن را مرز دولتی می‌داند که در افغانستان کاملاً مورد توافق همه نیست.
با این حال، پاکستان از نظر قومی و زبانی کشور متنوع است و پشتون‌ها حدود ۲۰ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند. در این راستا، ایده هویت ملی برای مقامات پاکستان بسیار مهم است. این هویت ملی و وحدت روی روابط با کشورهای همسایه تاثیر می‌گذارد، به‌خصوص که موضوع «پشتونستان» به جایی نرسیده است. همان‌طور که بارنت روبین در مقاله خود در سال ۱۹۹۲ با عنوان تجزیه افغانستان اظهار داشت: «ناراحتی‌ها و ترس‌هایی که مسئله پشتونستان در حاکمان عمدتاً پنجابی پاکستان، به‌ویژه ارتش، ایجاد شد، همچنان بر درک پاکستان از منافع در افغانستان تأثیر می‌گذارد.»
در همین حال، کابل معتقد است که ارتش و سرویس‌های اطلاعاتی پاکستان برای معرفی افغانستان به‌عنوان پناه‌گاه امن گروه‌های تروریستی، کمپاین اطلاعات نادرست انجام می‌دهند – ابتکاری که به نظر می‌رسد با هدف تضعیف روابط افغانستان با کشورهای همسایه به‌ویژه هند و ایران است. با این حال، پیامدهای این تبلیغات لفاظی‌های بیش نیست و خطرات واقعی را برای روابط دیپلماتیک و ثبات منطقه‌ای ایجاد می‌کند.
ساندی گاردین در هند گزارش داد که انتشار اخبار جعلی و تبلیغات بخشی از راهبرد گسترده‌تر برای بی‌اعتبار کردن طالبان است. چنین کمپاین‌های هدفمند خطرات واقعی را به همراه دارند، زیرا می‌توانند درگیری را و شرایط مساعدی را برای گروه‌های رادیکال ایجاد کنند. شکی نیست که چنین محتوایی همچنان بر برداشت‌های بین‌المللی از افغانستان تاثیر می‌گذارد، به‌ویژه اگر اتاق‌های فکر و رسانه‌ها در انتشار آن سهیم باشند. در زمانی که ثبات در جنوب آسیا و آسیای مرکزی کلید صلح بین‌المللی است، چنین کارزارهایی نه تنها اعتماد بین کشورها را تضعیف، بلکه منجر به افزایش خصومت‌ها و تنش‌ها می‌شود.
برای تلافی آن، طالبان اعترافات جنگجویان بازداشت‌شده داعش را منتشر می‌کند که در آن از آموزش در داخل پاکستان صحبت می‌کنند. برای مثال، بر اساس نشریه المرصاد، سه عضو داعش خراسان اعتراف کردند که در ایالت بلوچستان پاکستان آموزش دیده‌اند. در این راستا، می‌توان گفت که این ادعای پاکستان از تریبون سازمان ملل مبنی بر این‌که این افغانستان است که مرکز آموزش داعش – خراسان و القاعده است را زیر سوال می‌برد.
این گونه ادعاها همچنین به تقویت لفاظی ضدپاکستانی در افکار عمومی افغانستان و تحریک احساسات کمک می‌کند. برای مثال، مقالات و تزهای مطرح شده توسط مفتی محمد اجمل سالار، تحلیل‌گر سیاسی و شخصیت مذهبی افغانستان، به‌ویژه در زمینه روابط کنونی پاکستان با همسایگانش بازتاب گسترده‌ای داشته است. سالار آشکارا حاکمیت و استقلال پاکستان را زیر سوال برده و آن را پروژه‌ای برای تامین منافع خارجی خوانده است. به نظر او، پاکستان صلاحیت و پایداری لازم برای اجرای تعهداتش در قبال افغانستان یا برقراری روابط بلندمدت با آن را ندارد.
در این زمینه، سالار از رهبری افغانستان خواست با مقامات کنونی پاکستان وارد تعامل نشود، بلکه با «مقامات اصلی» تعامل کند و به قدرت‌های خارجی اشاره کرد که می‌توان تصمیمات راهبردی اسلام‌آباد را کنترل کرد.
این روایات متضاد برای جامعه بین‌المللی معضل ایجاد می‌کند، زیرا جامعه بین‌المللی به دنبال رویکردی متعادل‌تر برای تحلیل امنیت منطقه‌ای است. به جای مقصر دانستن افغانستان، باید توجه داشت که در پویایی پیچیده تروریزم در جنوب آسیا، بازیگران مختلف ممکن از سرزمین‌های کشورهای همسایه برای عملیات‌شان استفاده کنند.
به گفته کارشناسان، اظهارات پاکستان ممکن است  نیت‌‌های سیاسی آشکاری داشته باشد که هدفش منحرف کردن توجهات به مسایل داخلی افراط‌گرایی این کشور است. به‌رغم حضور گروه‌های تروریستی، افغانستان تنها مقصر بی‌ثباتی منطقه نیست و جامعه بین‌المللی باید چنین عواملی را در نظر بگیرد تا از تحریف تصویر واقعی در صحنه جلوگیری شود.
وقتی پاکستان از تریبون سازمان ملل برای شکل دادن به روایت‌های سیاست خارجی استفاده می‌کند و افغانستان را به حمایت از تروریزم متهم می‌کند. این امر در درجه اول برای محافظت از منافع جیوپولیتیکی و منحرف کردن توجه از مشکلاتش انجام می‌شود. این راهبرد به پاکستان اجازه می‌دهد تا وضعیتش را به‌عنوان “قربانی تروریزم بین‌المللی” تقویت کند، همدردی و حمایت جامعه بین‌المللی، از جمله کمک مالی و نظامی برای مبارزه با تروریزم را جلب و از طریق ایده ثبات در منطقه، با قدرت‌های کلیدی جهانی مانند ایالات متحده و چین روابط برقرار کند.

ضرب‌المثل قدیمی، «به دیگران اعتماد کن، اما نظارت داشته باش»، که زمانی شعار رییس جمهور امریکا”ریگان” بود، در این دوران بحران جیوپولیتیک به ذهن خطور می‌کند. علاوه بر این، طالبان باید به شیوه‌ای شفاف‌تر، بدون ابهام، و مهم‌تر از همه، برای همسایگانش و جامعه بین‌المللی مرتبط‌تر عمل کند.
این‌که اسلام‌آباد و کابل بتوانند تفاهم پیدا کنند، نه تنها بر آینده پروژه‌های بزرگ فوق الذکر که شامل کشورهای آسیای مرکزی می‌شود تاثیر دارد، بلکه بر ثبات کلی که شرط اولیه توسعه اقتصادی است، تاثیر می‌گذارد. اگر افغانستان و پاکستان نتوانند به توافق برسند و زمینه‌های مشترک را دریابند، می‌توانند به تلاش‌های آشتی‌جویانه شخص ثالث مراجعه کنند. کشورهای آسیای مرکزی با توجه به علاقه‌مندی‌شان به یافتن راه‌حلی قابل قبول برای همه طرف‌ها و حفظ همکاری بیشتر بین همه طرف‌ها، بدون شک مایلند به‌عنوان تسهیل کننده عمل کنند.

نویسنده: آیدار بورنگازیف
منبع: تایمز آف سنترال آسیا – Times of Central Asia

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا