اسلایدشوافغانستانامنیت و حوادثتحلیلترجمهجهانسیاست

مداخله‌گرایی، تحریم و جنگ؛ راهبرد خارجی ایالات متحده

مترجم: سید طاهر مجاب – خبرگزاری دید

خبرگزاری دید: چه در دوران بایدن، چه ترامپ، یا هر رئیس جمهور آینده ایالات متحده، یک اصل سیاست خارجی امریکا همچنان قطعی است: اتکا به ابزارهای قهری – مداخله نظامی، تحریم‌های اقتصادی و فشار دیپلماتیک، همچنان بر روابط خارجی ایالات متحده تسلط خواهد داشت.

بسیاری کشورهای جهان در مورد انتخاب مجدد دونالد ترامپ در نوامبر ۲۰۲۴ نگرانی‌های بی‌مورد دارند. با این حال، مروری بر تاریخ روابط خارجی ایالات متحده نشان می‌دهد که سیاست خارجی ترامپ ممکن تفاوت چشم‌گیری با سیاست‌های پیشینیانش نداشته باشد. در واقع، تداوم  واضحی در نحوه دخالت روسای جمهور ایالات متحده – چه جمهوری‌خواه و چه دموکرات – با مداخله نظامی و استفاده از زور وجود دارد.

به‌عنوان مثال، مداخلات نظامی در دوران جورج دبلیو بوش جمهوری‌خواه را در نظر بگیرید. بوش در پاسخ به حملات تروریستی ۱۱ سپتمبر در ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد و این کشور را نزدیک به ۲۰ سال اشغال کرد. دولت اشرف غنی تحت حمایت ایالات متحده در ۲۰۲۱ سقوط و منجر به بازگشت طالبان به قدرت از طریق مذاکرات شد. به‌طور مشابه، تهاجم بوش به عراق در ۲۰۰۳ منجر به کشته شدن حدود ۴.۶ میلیون نفر و تحمیل تریلیون‌ها هزینه در طی دو دهه شد، پیامدهایی که امروزه نیز منطقه را سمت‌وسو می‌دهد.

باراک اوبامای دموکرات نیز ۲۰۱۱ مجوز اقدام نظامی در لیبیا را صادر کرد که باعث بی‌ثباتی بیشتر آفریقای شمالی شد و به رشد گروه‌های افراطی در منطقه کمک کرد. ترامپ در اولین دوره ریاست‌جمهوری‌اش، زمانی که دستور ترور قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران را صادر نمود، آشکارا قوانین بین‌المللی را نقض کرد؛ اقدامی که تنش‌ها را با تهران افزایش داد. در همین حال، دولت بایدن تا حد زیادی به این مسیر ادامه داد و نگرانی‌های امنیتی مسکو را نادیده گرفت و گسترش ناتو را که نقش مهمی در آغاز جنگ در اوکراین داشت، پیش برد.

موضع سرسخت بایدن در قبال چین – ادامه رویکرد تهاجمی ترامپ – شامل موضع‌گیری نظامی در اطراف تایوان و گسترش پایگاه‌های نظامی ایالات متحده در منطقه آسیا و اقیانوسیه است. بایدن همچنین به درگیری‌های نیابتی، مانند عملیات نظامی مداوم دولتش در یمن در کنار بریتانیا ادامه داد. ایالات متحده همچنین حمایت تزلزل‌ناپذیرش از اسرائیل، از جمله اقدامات جنجالی در غزه را حفظ کرده است. امری که باعث شده منتقدان، واشنگتن را به همدستی در جنایات جنگی و نقض قوانین بین‌المللی متهم کنند.

“زندگی، جنگ و دیگر هیچ” این بیانات اوریانا فالاچی، مورخ مشهور ایتالیایی، در اثر معروفش با همین عنوان، واقعیت تلخ سیاست خارجی ایالات متحده را به تصویر می‌کشد؛ سیاستی که ابزار جنگ و مداخله نظامی از اوایل قرن ۲۱ میلادی بر آن حاکم بوده است. برای ایالات متحده، تضمین وفاداری کشورها به واشنگتن از مدت‌ها قبل بر سایر نگرانی‌ها اولویت داشت، و روسای جمهور ایالات متحده را به دخالت مکرر در اقدام نظامی و مداخله در سراسر جهان سوق می‌دهد.

تاریخ مداخله‌گرای امریکا طولانی‌تر و گسترده‌تر از هر کشور متجاوز دیگر است. واشنگتن بارها به بهانه ترویج حقوق بشر و دموکراسی، حاکمیت سایر کشورها را نادیده گرفته است. در سال ۱۹۵۳، ایالات متحده کودتا را در ایران علیه دولت منتخب دموکراتیک این کشور ترتیب داد و تخم خشمی را کاشت که در بحران گروگان‌گیری در ۱۹۷۹ به اوج خود رسید. در ویتنام، نیروهای امریکایی به مدت دو دهه در یک جنگ خونین جنگیدند، اما شکست خوردند و منطقه را در هرج و مرج ترک کردند. در دهه ۱۹۸۰، ایالات متحده از افراط‌گرایان اسلامی برای مقابله با اشغال افغانستان توسط شوروی حمایت مالی و تسلیحاتی کرد و به‌ظهور طالبان و القاعده کمک کرد.

“انقلاب‌های رنگی” در اروپای شرقی و آسیای مرکزی، از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵، تلاش‌های ایالات متحده برای مداخله در سیاست کشورهای شوروی سابق، اغلب با هدف ایجاد دولت های همسو با واشنگتن را برجسته کرد. علاوه بر این، اجبار اقتصادی ایالات متحده، از جمله تحریم‌های ثانویه و کنترل‌های صادراتی، همچنان به تضعیف حاکمیت حتی نزدیک‌ترین متحدان واشنگتن ادامه می‌دهد و بسیاری از کشورها را در برابر قدرت اقتصادی امریکا آسیب‌پذیر می‌کند.

با توجه به این تاریخ، واضح است که چه دونالد ترامپ و چه جو بایدن، هدف اصلی ایالات متحده حفظ سلطه جهانی و تبعیت سایر کشورها از منافع جیوپولیتیک ایالات متحده است. تفاوت بین این رهبران اغلب بیشتر در لفاظی و سبک است تا در ماهیت. چه در دوران ترامپ و چه بایدن، ایالات متحده به دنبال کردن سیاست‌های تهاجمی در قبال چین، ارایه حمایت سرسختانه از اسرائیل، حفظ اروپا در زیر نظر راهبرد خودش و مقاومت در برابر خواسته‌ها برای تعامل عادلانه‌تر با “جنوب جهان” ادامه خواهد داد.

از این نظر، ترس‌ پیرامون بازگشت ترامپ به ریاست جمهوری اغلب اغراق‌آمیز است. دولت بایدن در بسیاری از زمینه‌ها، به‌ویژه در مورد روسیه، چین و خاورمیانه، نسبت به سیاست خارجی ترامپ، انحراف رادیکالی نداشته است.

خروج پر هرج و مرج بایدن از افغانستان در ۲۰۲۱ – شکستی که ترامپ نیز برای آن آماده شده بود – ناتوانی هر یک از طرفین را در مدیریت پیامدهای دو دهه مداخله نظامی در منطقه را نشان داد. بایدن همچنین رویارویی ترامپ با چین را تشدید کرد و در عین حال سیاست‌هایی را دنبال کرد که به تشدید تنش‌ها در خاورمیانه ادامه می‌دهد، به‌شمول نقش دولت او در عادی‌سازی روابط بین کشورهای عربی و اسرائیل و به حاشیه راندن مسئله فلسطین در این روند.

بازگشت ترامپ به قدرت اگر تشدید بیشتر نباشد، احتمالا ادامه این سیاست‌ها خواهد بود. ترامپ مانند بایدن به گسترش ناتو، رویارویی با روسیه و استفاده از نیروی نظامی برای حفظ هژمونی جهانی متعهد است. تعهد ایالات متحده به مداخله نظامی و اجبار بدون تغییر باقی خواهد ماند و نقش واشنگتن به عنوان پولیس جهان ادامه خواهد یافت – صرف نظر از این‌که چه کسی دفتر بیضی شکل را اشغال می‌کند.

در نهایت، چه در دوران بایدن، چه ترامپ، یا هر رییس جمهور آینده ایالات متحده، یک اصل سیاست خارجی ایالات متحده همچنان قطعی است: اتکا به ابزارهای قهری – مداخله نظامی، تحریم‌های اقتصادی و فشار دیپلماتیک – همچنان بر روابط خارجی ایالات متحده تسلط خواهد داشت. این راهبرد چندین دهه در فرهنگ سیاسی امریکا ریشه دوانده است و جنگ، خشونت و مداخله را به اصول اصلی دیپلماسی ایالات متحده تبدیل کرده است. بی‌ثباتی و بحران‌هایی که جهان امروز را درگیر خود کرده است، نتیجه این تلاش بی‌وقفه برای تسلط و هژمونی است؛ میراثی که به نظر می‌رسد در آینده قابل پیش‌بینی ادامه خواهد داشت.

نویسنده: گرِگ پِنس

منبع: اوراسیا ریویو – Eurasia Review

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا