مترجم: سید طاهر مجاب – خبرگزاری دید
خبرگزاری دید: ونس، معاون رئیس جمهور منتخب در وال استریت ژورنال نوشت: رهبری هر دو حزب (جمهوری خواه و دموکرات) از حمله به عراق، پروژه چندین دهه ملتسازی در افغانستان، تغییر رژیم در لیبیا و جنگ چریکی در سوریه حمایت کرد. همه این سیاستها هزینههای زیادی را در بر داشت و بسیاری را به قتل رساند. اما هیچ یک از این درگیریها منافع بلندمدت کشور را تامین نکرده است.
وقتی دولت بایدن نیروهای امریکایی را در ۲۰۲۱ از افغانستان خارج کرد، بسیاری مردم شاهد لحظه بحرانی بودند. پس از دو دهه جنگ، رهبران امریکایی سرانجام به این نتیجه رسیدند که برای تغییر خاورمیانه بزرگ با استفاده از نیروی نظامی هیچ امیدی نیست. رییس جمهور جو بایدن گفت: «ما برای ملتسازی به افغانستان نرفتیم. و این حق و مسئولیت مردم افغانستان است که در مورد آیندهشان و نحوه اداره کشورشان تصمیم بگیرند.»
این افتادگی خیلی طول نکشید. در طول یک سال گذشته، ایالات متحده بار دیگر با شور و شوق خود را به ملتسازی کشانده است. این بار به نوعی نیابتیتر. از زمان حمله حماس در ۷ اکتوبر ۲۰۲۳ و کشته شدن هزار و ۲۰۰ نفر، امریکا از تلاشهای اسرائیل برای بازسازی همسایهاش از طریق زور استقبال کرده است. کاخ سفید که زمانی عدم امکان تغییر شکل جامعه افغانستان را درک کرد، اکنون خواستار تغییر حکومت در غزه شده است. سیاستگذارانی که از خروج بیشتر نیروهای امریکایی از خاورمیانه حمایت کردند، استدلال کردهاند که حمله اسرائیل به لبنان «فرصتی عظیم» برای بازسازی نظام سیاسی و بازسازی ارتش این کشور است. چنانچه یک دیپلمات امریکایی به اکونومیست گفت: «مثل ۲۰۰۳، همه چیز تکرار است.»
با بازگشت قریبالوقوع دونالد ترامپ به کاخ سفید، نشانهای از کاهش در این الگو دیده نمیشود. رییس جمهور منتخب ممکن است بهدنبال پایان دادن به تلاشهای ملتسازی در افغانستان بوده باشد، اما اکنون امیدوار است که توسعهدهندگان بتوانند غزه را «بهتر از موناکو» بسازند. همانطور که اولین دوره ریاست جمهوری ترامپ نشان داد، او علاقه چندانی به قطع رابطه با اسرائیل در مورد مسائل امنیت ملی ندارد. و تصمیمات اولیه او در مورد پرسونل نشان میدهد که این الگو ادامه خواهد داشت: رابرت ویلکی، که تیم انتقالی ترامپ را در پنتاگون رهبری میکند، ماه گذشته گفت که اسرائیل باید «کارش» را علیه حزبالله لبنان «به پایان برساند». این امر ممکن است توضیح دهد که چرا وقتی ترامپ در انتخابات هفته گذشته پیروز شد، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، با عجله به او «بزرگترین بازگشت تاریخ» را تبریک گفت.
این بازگشت به تفکر اتوپیایی از بسیاری جهات انتظار میرفت. در حالی که جنگ علیه تروریزم از صفحه تلویزیونهای امریکا محو شده است، اما عملیاتش در کشورها از یمن گرفته تا عراق و سوریه ادامه دارد. زیربنای قانونی آن تغییری نکرده است؛ وقتی دولت بایدن شبهنظامیان همسو با ایران را در سوریه و عراق در اوایل سال جاری بمباران کرد، مقامات امریکایی این حمله را با استفاده از همان مجوز استفاده از نیروی نظامی که کانگرس در روزهای پسا ۱۱ سپتمبر تصویب کرد، توجیه کردند. حماس و حزبالله بر اساس قوانینی که تعامل با القاعده و داعش را ممنوع میکند، تحریم شدهاند. اگر بخش زیادی از چارچوب سیاست ۲۰۰۳ باقی مانده است، ادامه طرز فکر ۲۰۰۳ نیز تعجبی ندارد؟
نقشآفرینی در احیای تغییر رژیم، ۷ اکتوبر را بهعنوان “۱۱ سپتمبر اسرائیل” تعیین کرده است. این توصیفی است که در میان بیشتر سیاستگذاران ایالات متحده طنینانداز شده است و منجر به لفاظیهایی به سبک ۱۱ سپتمبر شده است. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در ماه جولای این موضوع را اینگونه بیان کرد: جنگ غزه، درگیری «میان بربریت و تمدن» و «درگیری بین کسانی است که مرگ را ستایش میکنند و کسانی که زندگی را تقدیس میکنند».
واشنگتن از روزهای اولیه جنگ از این چارچوب حاصل مجموع صفر استقبال کرده است. یک هفته پس از حملات ۷ اکتوبر، بایدن حمله حماس را با هولوکاست مقایسه کرد. او گفت: «جهان آن زمان نظارهگر بود، میدانست و هیچکاری نکرد»، او گفت. «ما دیگر نخواهیم ایستاد تا هیچکاری انجام ندهیم. نه امروز، نه فردا، نه هرگز.» رییسجمهور همچنین اظهار داشت که «از بین بردن» حماس و حزبالله «امر ضروری» در درگیری آینده خواهد بود. ترامپ نیز از اسرائیل خواست که «کار را تمام کند» و حماس را در غزه نابود کند.
کاخ سفید تحت رهبری بایدن این سخنان را با برنامهریزیهای جسورانه برای یک خاورمیانه جدید حمایت کرده بود. تیمی به رهبری بریت مکگورک، که به مدت طولانی در زمینه خاورمیانه فعالیت داشته و به دولت بوش در تلاشهای ملتسازی در عراق کمک کرده بود، در اخیر سال گذشته مشغول تدوین برنامههایی برای آینده غزه بودند که از برقراری حکومت تشکیلات خودگردان فلسطین گرفته تا ارسال نیروهای عرب برای ایفای نقش بهعنوان نیروهای صلحبان به چشم میخورد.
به گفته متیو میلر، سخنگوی وزارت امور خارجه، هدف مسیری جدید به جلو بود که فلسطینیان را قادر سازد تا زندگیشان را بازسازی کنند و آرزوهای خود را فارغ از ظلم حماس تحقق بخشند. این در حالی است که ظلم صهیونسم و رژیم اسرائیل علیه مردم فلسطین و سرزمینهای آنها که تحت اشغال است، سالهاست ادامه دارد.
دولت ترامپ قرار است این رویکرد را دوبرابر تقویت کند. دیوید فریدمن – که ظاهراً ترامپ بهعنوان سفیرش در اسرائیل در نظر گرفته است – طرح عملی برای غزه پسا جنگ پیشنهاد کرده است که در آن اسرائیل “کنترل امنیتی کامل بر نوار غزه” را در اختیار خواهد داشت. خود ترامپ گفته که امیدوار است غزه را پس از جنگ از طریق توسعه املاک و مستغلات احیا کند – پیشنهادی که به نظر میرسد از دامادش جرد کوشنر گرفته باشد.
تاریخ نشان میدهد که این رویکرد با چانسهای طولانی مواجه است. زمانی که اسرائیل در ۱۹۸۲ به لبنان حمله کرد، هدفش ایجاد یک کشور منعطفتر در مرز شمالیاش بود، اما ماندگارترین نتیجه، بهوجود آمدن حزبالله است. ماجراجوییهای خود امریکا برای ملتسازی در خاورمیانه، نه تنها ثبات سیاسی نیاورد بلکه در عراق یا افغانستان داعش را بهوجود آورد.
دلیلی ندارد که فکر کنیم این بار متفاوت خواهد بود. در یک سطح اساسی، ایالات متحده در سیاستش در قبال آینده غزه ناسازگار بوده است. با افزایش تعداد کشتهها و افزایش فشار سیاسی بر بایدن، دولت او در موضعی متناقض قرار گرفت؛ موضعی مبنی بر اینکه حماس یک سازمان ذاتا شیطانی است که باید نابود شود و حماس حزبی است که اسرائیل باید با آن به آتشبس پایدار دست یابد.
میتوان مقامات اسرائیلی را به خاطر این سردرگمی بخشید. واشنگتن میتوانست مورد متفاوتی را مطرح کند – موردی که جنایات حماس را محکوم کند و در عین حال تاکید کند که حماس یک جنبش سیاسی ملیگرا است که هیچ شباهتی با القاعده ندارد. القاعده سازمان شبهنظامی پوچ است که هرگز بهدنبال حکومت یا مذاکره با دشمنانش نبوده است. در عوض، دولت بایدن چارچوببندی اسرائیل را پذیرفت و توجیهی برای چیزی جز جنگ تمامعیار باقی نگذاشت. ترامپ که مدتها مدعی است بایدن به اندازه کافی طرفدار اسرائیل نیست، چارهای جز اتخاذ این موضع نخواهد داشت.
مقامات اسرائیلی از این ساختار مجوزی برای پیگیری کمپین وحشیانه خاص در غزه استفاده کردهاند. همانطور که این روند اتفاق میافتد، این امر نشان میدهد که اسرائیل ممکن بهتر از امریکا بفهمد چگونه زور میتواند جمعیتی را آرام کند. تاناسیس کامبانیس از “بنیاد قرن” میگوید: “جنگ کامل و خشونت شدید میتواند نتایج مطلوب را به همراه داشته باشد.” اما، او خاطرنشان کرد، این موضوع معمولاً شامل “سطحی از وحشیگری است که من فکر میکنم ما امریکاییها نباید با آن راحت باشیم.” چنانچه هست، حملات اسرائیل حداقل ۴۳ هزار فلسطینی را کشته و بیش از ۲ میلیون نفر را آواره کرده است – افراطهایی که خشم جامعه بینالمللی را نسبت به اسرائیل و حامی امریکاییاش برانگیخته کرده است. یا تلاشهای تغییر رژیم یا جایگاه اخلاقی ایالات متحده محکوم به شکست است.
با این حال، اکنون اهداف حملات هوایی فراتر از غزه تا لبنان گسترش یافته است. در آنجا نیز، نهاد سیاست خارجی واشنگتن این ایده را پذیرفته است که نیروی اسرائیل – همراه با دیپلماسی و حمایت مالی امریکا – میتواند راهحلی پایدار برای مشکلات این کشور ارایه دهد. کامبانیس با استناد به گفتوگو با مقامات ارشد امریکایی به Nonzero Newsletter گفت که مقامات ایالات متحده ممکن است علنی خواستار آتشبس شده باشند، اما در پشت درهای بسته از تهاجم به عنوان فرصتی بزرگ برای تغییر شکل سیاست لبنان صحبت کردهاند.
همانطور که به تازگی وال استریت ژورنال گزارش داد، دیپلماتهای امریکایی امیدوارند از تهاجم برای انتخاب رییسجمهور جدید لبنان و بهحاشیه راندن حزبالله استفاده کنند. و در حالی که سیاستگذاران ایالات متحده نگران هستند حملات اسرائیل تعداد زیادی غیرنظامی را بکشد، آنها همچنین آن را فرصتی برای بازسازی ارتش لبنان و کمک به آن برای برقراری کنترل مجدد بر حزبالله میدانند.
همانند غزه، این راهبرد امید چندانی به موفقیت ندارد. سیاستمداران ملیگرای لبنانی ممکن است حزبالله را دوست نداشته باشند، اما همانطور که کامبانیس گفت، آنها مشتاق نیستند مخالفان داخلیاش را با کمک نیروهای خارجی بهحاشیه ببرند. و هرگونه تلاشی برای بازسازی ارتش لبنان با همان مشکلاتی مواجه خواهد شد که ایالات متحده در افغانستان و عراق با آن روبرو بود. جنیفر کاوانا، دانشمند علوم سیاسی اولویتهای دفاعی، در مقاله اخیر برای Responsible Statecraft نوشت: “ارتش ایالات متحده نقاط قوت زیادی دارد، اما در ساختن ارتشهای خارجی چنین قوتی ندارد.”
شما فکر می کنید مقامات امریکایی با این ایده موافق باشند. سال گذشته، معاون رییس جمهور منتخب، جی دی ونس، «اجماع سیاست خارجی» در تلاش برای بازسازی خاورمیانه از طریق زور را مورد انتقاد قرار داد. ونس در وال استریت ژورنال نوشت: «رهبری هر دو حزب، از حمله به عراق، پروژه چندین دهه ملتسازی در افغانستان، تغییر رژیم در لیبیا و جنگ چریکی در سوریه حمایت کرد. همه این سیاستها هزینههای زیادی را در بر داشت و بسیاری را به قتل رساند. اما هیچ یک از این درگیریها منافع بلندمدت کشور را تامین نکرده است.»
متأسفانه، سیاستگذاران امریکایی هنوز از این فهرست شکستها در خاورمیانه درس نگرفتهاند. اما شاید این امر اجتنابناپذیر بود. چگونه، وقتی ایالات متحده دشمنانش را افراد غیرقابل اصلاح و شیطانی میبیند، میتوانسته است به گونهای دیگر پیش برود یا رویکرد متفاوتی اتخاذ کند؟”
نویسنده: کانر اکولز
منبع: واشنگتنپست – Washington Post