مترجم: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
خبرگزاری دید: غرب فاقد استراتژی فراگیر و فرآیند تصمیمگیری سیاسی سازگار با تفکر استراتژیک صحیح است. ویژگیهای مشترک همهی شکستها، شامل فقدان عمیق دانش و درک شرایط استفاده از زور، عدم به چالش کشیدن فرضیات اساسی، نادیده گرفتن پیامدهای ناخواسته احتمالی، تفکر گروهی که گزینههای دیگر را رد میکرد، غرور نسبت به برتری تفکر امریکایی و اتکای بیش از حد به فناوری بود.

بیشتر سال ۲۰۲۵ من، به نوشتن کتابی با دوست بزرگ انگلیسیام، دیوید ریچاردز اختصاص خواهد داشت. عنوان این کتاب “پارادوکس بزرگ: تفکر استراتژیک در جهان غیراستراتژیک” است. عنوان رسمیتر ریچاردز، جنرال لرد ریچاردز از هرستمونسو است؛ مقامی که بهخاطر خدمات طولانی و ممتازش به او اعطا شد. او تا درجه رییس ستاد دفاعی بریتانیا، معادل رییس ستاد مشترک ایالات متحده، صعود کرده است.
من و دیوید برای اولین بار حدود ۲۰ سال پیش در کابل ملاقات کردیم، جایی که او فرماندهی نیرویهای بینالمللی کمک به امنیت ناتو برای افغانستان را بر عهده داشت. نظرات او در مورد برخورد با طالبان بر اساس مصالحه در سطح قبیلهای تا حدودی با دکترین ناتو و ایالات متحده در تضاد بود. متاسفانه، دیوید درست میگفت.
یکی از دلایل این کتاب، ناکامیها و شکستهای چشمگیر حکومت اعم از دموکراتیک و استبدادی بود. چه کسی روسای جمهور جو بایدن و دونالد ترامپ را دوست داشته باشد یا از آنها متنفر باشد، حدود ۸۰ درصد امریکاییها معتقدند که ایالات متحده در مسیر اشتباهی قرار داشت. به همین دلیل، تعداد زیادی اعتماد و اطمینان خود را به دولت و اکثر نهادها، حتی در بخش خصوصی، از دست داده بودند. بدهی ۳۶ تریلیون دالری امریکا تقربا ۱/۲ برابر تولید ناخالص داخلی امریکا است – مقداری که از نظر اقتصادی ناپایدار است.
بریتانیا یک سری نخستوزیر محافظهکار را پشت سر گذاشته بود. بهرغم پیروزی حزب کارگر در انتخابات گذشته، این حزب در حکومتداری خیلی خوب عمل نکرده است. آلمان و فرانسه دچار نابسامانی سیاسی هستند. و کوریای جنوبی دیگر رییس جمهور ندارد و استیضاح کند.
زندگی در مسکو یا پکن نیز بهتر نیست. ولادیمیر پوتین کشورش را برای به راه انداختن جنگی در اوکراین که ممکن است به افغانستان بعدی روسیه تبدیل شود، ورشکست کرده است. نزدیک به یک میلیون روس این کشور را ترک کرده اند. نرخ تولد حدود نیم میلیون نوزاد در سال گذشته که کمترین میزان از سال ۱۹۴۵ است، جمعیت شناسی را به یک مسئله مهم تبدیل میکند.
شی هم خیلی بهتر نیست. پیمان حزب کمونیست با مردم این است که برای حفظ قدرت، نیازهای عمومی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برآورده شود. این اتفاق نمیافتد. دو معیار نسبتا مبهم از این ناخوشی این مشاهدات را تایید میکند: افزایش زیاد تعداد مرگ و میر با چاقو و درصد زیادی از مردان ۲۰ تا ۳۰ ساله که بهدنبال کار نیستند.
با توجه به این ناکامیها در حکومتداری و اصطکاک و تنش بین ایالات متحده و غرب و چین و روسیه همراه با تهدید احتمالی تشدید درگیریهای مسلحانه جاری، آیا تفکر استراتژیک سالم میتواند آن چیزی را که ما آن را جهان غیراستراتژیک مینامیم جبران کند؟ دیوید در آخرین کتاب خود به نام “عقبنشینی از استراتژی” که با همکاری جولیان لیندلی-فرنچ آکادمیسین مشهور نوشته شد، مضامینی را توسعه داد که در “پارادوکس” به کار میروند.
محور “پارادوکس” به بررسی تفکر استراتژیک ریاست جمهوری از زمان جنگ جهانی دوم متکی است تا مشخص کند که کجا موفق بوده و کجا موفق نشده است.
بحث ما این است که غرب فاقد استراتژی فراگیر و فرآیند تصمیمگیری سیاسی سازگار با تفکر استراتژیک صحیح است. نتیجه اجتنابناپذیر، استراتژیهایی است که آرزومندانه هستند و قابل اجرا یا مقرون به صرفه نیستند. چرا؟ این پارادوکس است.
ما پیشنهاد میکنیم که این پارادوکس را از طریق تفکر استراتژیک هوشمندانهای معکوس کنیم که استراتژیهای مرتبطی برای دهههای آینده قرن بیستویکم ارایه دهد.
ویژگیهای مشترک این شکستها شامل فقدان عمیق دانش و درک شرایط استفاده از زور، عدم به چالش کشیدن فرضیات اساسی، نادیده گرفتن پیامدهای ناخواسته احتمالی، تفکر گروهی که گزینههای دیگر را رد میکرد، غرور نسبت به برتری تفکر امریکایی و اتکای بیش از حد به فناوری بود.
بلی، جنگ سرد برده شد. چرا؟ چون اتحاد جماهیر شوروی نمیتوانست ساختار سیاسی غیرمنطقی خود تحت کمونیسم را بدون آنچه که آخرین میخائیل گورباچف، رییسجمهور آن، “پرسترویکا” یا بازسازی بنیادین و “گلاسنوست” یا شفافیت مینامید، حفظ کند. با تزریق واقعیت به یک روند فاسد و منجمد، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید.
ویتنام، افغانستان و جنگ دوم عراق شکستهای استراتژیک بزرگی بودند. اما سیرا لیون، فالکلند و جنگ اول خلیج فارس موفقیتهای خیرهکنندهای بودند. ما دلیل این موارد را توضیح میدهیم.
یک مثال دیگر دیدگاه ما را روشن میسازد. استراتژی کنونی دفاع ملی ایالات متحده هدفش مهار و رقابت با، بازداشتن و در صورت وقوع جنگ، پیروزی یا تسلط بر چندین دشمن بالقوه است که در راس آنها چین و روسیه قرار دارند.
فراتر از وظیفه اساسی بازداشتن یک جنگ هستیسوز هستهای، روسیه یا چین در کجا مهار یا بازداشته شدهاند؟ علاوه بر این، استراتژی دفاع ملی آرمانی نه از نظر مالی قابل تحقق است و نه در حال حاضر میتواند اهداف جلب و جذب را برآورده کند. و هیچکس در یک جنگ هستهای برنده نمیشود.
آنچه باید انجام شود، امیدواریم در کتاب پارادوکس واضح شود.
نویسنده: هارلن اولمن، ستوننویس برجسته نشریه UPI و مشاور ارشد در شورای آتلانتیک
منبع: یوپیآی – UPI