مترجم: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
خبرگزاری دید: تاریخ، فرهنگ، قومیت، نهادهای اجتماعی و دین افغانستان، این کشور را بهطور طبیعی به همسایگانش، بهویژه پاکستان، پیوند میدهد. طالبان از همان آغاز، حضور قابل توجهی در مناطق سابقهی “فاتا” و بلوچستان داشتند و از مدارس دینی پاکستان برای جذب نیرو استفاده کردند. گفته میشود که هبتالله آخندزاده، امیر طالبان، نزدیک به ۱۰ سال یک مدرسه دینی را در کویته اداره میکرد. بنابراین، طالبان هیچگاه صرف یک پدیدهی افغان نبودند.

جان سوپکو در یکی از آخرین گزارشهایش بهعنوان بازرس ویژه امریکا برای بازسازی افغانستان، عوامل موثر شکست امریکا در افغانستان را برجسته کرد. یکی از دلایل اصلی ناآگاهی امریکا از جامعه و فرهنگ افغانستان بود.
مانند امریکاییها، پاکستان نیز یا از واقعیت افغانستان بیخبر بود یا آن را نادیده گرفت، بهویژه پس از سرنگونی نظام سلطنت در ۱۹۷۳، زمانی که کشمکش قدرت با تهاجم شوروی در ۱۹۷۹، دو جنگ در امریکا افغانستان و جنگ علیه تروریزم تلاقی و درهم آمیخت. آنها بر پویاییهای اجتماعی سیاسی در هر کشور، بهویژه در میان جمعیت پشتون در امتداد مرز پاکستان و افغانستان تاثیر گذاشتند.
جریانهای جهادی و فرقهای با سایر گروههای افراطی و شبهنظامی در منطقه، از جمله شبکههای فراملی مانند القاعده، در هم آمیختند. در دوران حاکمیت طالبان در دهه ۱۹۹۰، افغانستان برای برخی یک پناهگاه، برای برخی یک خانه و برای همه یک نماد بود.
پس از سقوط طالبان، مبارزهی آنها به مبارزه سایر گروههای افراطی نیز تبدیل شد. پاکستان، آگاهانه یا ناآگاهانه، با حمایت از طالبان در آن زمان، در نهایت از مجموعهای از گروههای افراطی، از جمله طالبان پاکستانی، حمایت کرد. این فاجعهی پیشبینیشده بود.
تاریخ، فرهنگ، قومیت، نهادهای اجتماعی و دین افغانستان، این کشور را بهطور طبیعی به همسایگانش، بهویژه پاکستان، پیوند میدهد. طالبان از همان آغاز، حضور قابل توجهی در مناطق سابقهی “فاتا” و بلوچستان داشتند و از مدارس دینی پاکستان برای جذب نیرو استفاده کردند. گفته میشود که هبتالله آخندزاده، امیر طالبان، نزدیک به ۱۰ سال یک مدرسه دینی را در کویته اداره میکرد. بنابراین، طالبان هیچگاه صرف یک پدیدهی افغان نبودند.
نادیده گرفتن یا انکار این واقعیت و پیامدهای آن برای پاکستان، محدود به نهادهای امنیتی نبود. جامعهی راهبردی گستردهتر، بخشهای بزرگی از رسانهها و رهبران سیاسی، که تحت تاثیر احساسات منفی نسبت به امریکا بودند—احساساتی که نتیجهی پیامدهای جنگ افغانستان و جنگ علیه تروریزم بود—طالبان افغان را بهعنوان نماد مقاومت در برابر یک ابرقدرت میستودند.
از دید آنها، طالبان زنجیرهای بردگی امریکا را گسسته بودند. اما این تناقض تلخی است که همان طالبان، امروز نیمی از جمعیت افغانستان—زنان—را در زنجیر نگاه داشتهاند.
بازگشت طالبان قابل پیشبینی بود، اما سیاستگذاران پاکستان متوجه نشدند که طالبانِ نسل جدید، این بار منزوی نخواهند بود. آنها تنها نیروی مسلط در افغانستان شدند، و از آنجا که بیثباتی در این کشور میتوانست زمینه را برای گروههای تروریستی فراملی فراهم کند، طالبان بهعنوان تنها گزینهی موجود برای ثبات افغانستان تلقی شدند.
با این حال، وابستگی طالبان به پاکستان کمتر از گذشته شد و همین موضوع به آنها قدرت بیشتری در برابر اسلامآباد داد. آنها ریشههای عمیقی در مناطق قبایلی پاکستان دوانده بودند و حمایت پاکستان را امری بدیهی میدانستند، بدون آنکه نیازی به کسب آن داشته باشند.
طالبان، پس از سالها تعامل با نهادهای پاکستانی، بهخوبی از چالشهای امنیتی اسلامآباد آگاه بودند و میدانستند که پاکستان با تکیه بر آنها، خود را در بنبست قرار داده است.
امروز، طالبان از موقعیت نامناسب پاکستان بهره میبرند. یکی از دلایل اصلی عدم اقدام کابل علیه تحریک طالبان پاکستان (TTP)، این است که طالبان نمیخواهند بهعنوان نیروی نیابتی دیده شوند. حمایت آنها از تیتیپی و شورشهای بلوچستان، به آنها اهرم فشاری میدهد که استقلالشان را حفظ کنند و آزادی بیشتری برای تعامل با هند بهدست آورند، که این امر بر قدرت آنها در برابر اسلامآباد میافزاید. [حکومت سرپرست افغانستان حمایت از تیتیپی را مشکل داخلی پاکستان میداند و میگوید از این گروه پشیبانی نمیکند].
طالبان هیچ تغییری در مرز افغانستان-پاکستان نمیخواهند، چرا که این مرز طی دههها بهدلیل نفوذ طالبان، عملاً باز بوده است. حفظ وضعیت موجود به تبادلات اقتصادی در منطقه کمک میکند و نفوذ طالبان را تقویت میکند، در حالی که همچنان از پذیرش “خط دیورند” بهعنوان مرز رسمی بین دو کشور خودداری میکنند. از سوی دیگر، پاکستان خواهان یک مرز کنترلشده با پاسپورت و محدودیتهای تجاری است، اما مقاومت طالبان در برابر این امر، موجب تنشهای مرزی شده است.
واضح است که بیثباتی زمانی رخ میدهد که اطلاعات، سیاستگذاری و مسایل سیاسی مربوط به یک موضوع در انحصار یک نهاد قرار گیرد و آن موضوع فقط از دریچهی امنیتی دیده شود. افغانستان چالش تکبعدی نیست. این کشور بر ثبات سیاسی و امنیت داخلی پاکستان تاثیر میگذارد و از آن تأثیر میپذیرد، همچنین بر چشمانداز همکاریهای منطقهای که برای توسعهی اقتصادی و آینده پاکستان حیاتی است، اثرگذار است.
بنابراین، افغانستان به همان اندازه که مسئلهی سیاست خارجی برای پاکستان محسوب میشود، چالش داخلی نیز هست و حل یکی، وابسته به حل دیگری است. این امر نه سریع خواهد بود و نه آسان. پاکستان باید در فرآیند سیاستگذاری خارجی خود بازنگری کند تا از وقوع فاجعهی دیگری جلوگیری شود.
نویسنده: توقیر حسین، سفیر پیشین، استادیار در دانشگاه جورجتاون و پژوهشگر ارشد در دانشگاه ملی سنگاپور است.
منبع: داون – Dawn