اسلایدشوافغانستانتحلیل و ترجمهترجمهسیاست

در دنیای پرخار گفت‌وگوهای میان‌افغانی؛ چالش‌ها و فرصت‌ها

خبرگزاری دید: نبود یک سازمان چتری که بتواند میان دو مسیر متفاوت تعامل دیپلماتیک و غیرخشونت‌آمیز و گزینه‌ی منازعه و تقابل پل بزند، خلای جدی محسوب می‌شود. جانبداری در نهادهای آکادمیک، رسانه‌ها و جنبش‌های حامی باعث پیچیده‌تر شدن ارتباط میان تحقیق و فعالیت‌های مدنی شده است.

در دنیای پرخار گفت‌وگوهای میان‌افغانی؛ چالش‌ها و فرصت‌ها

سقوط حکومت تحت حمایت امریکا در افغانستان در ۲۰۲۱، گفت‌وگوهای دوحه میان طالبان و هیئت پراکنده جمهوری را از مسیر خارج ساخت. با آن‌که طالبان پس از تسلط بر کابل تمرکزش را بر تحکیم قدرت گذاشته‌اند و علاقه‌ای به ادامه مذاکرات نشان نداده‌اند، اما چشم‌انداز گفت‌وگوهای عملی بین‌الافغانی هنوز زنده است.
در واقع، ماه فبروری شاهد برگزاری سلسله‌ای از کنفرانس‌ها از سوی دیاسپورای متنوع افغانستان و صدای‌های معتدل‌تر جامعه مدنی این کشور بود. همچنان نشانه‌هایی از علاقه‌ی تازه سازمان ملل متحد دیده می‌شود که می‌خواهد به‌جای تمرکز بر آجندای تک‌محوره، رویکرد جامع برای اعتمادسازی اتخاذ کند تا زمینه‌ی تعامل گسترده‌تر و به‌رسمیت شناختن مهیا شود.
همزمان با روی‌کار آمدن اداره‌ جدید در امریکا، که به نظر می‌رسد حاضر است از هنجارهای معمول دیپلماتیک فاصله بگیرد تا به نتایج برسد—همان‌گونه که در مورد آزادی دو شهروند امریکایی در کابل دیده شد—ضرورت دستیابی به یک چارچوب گفت‌وگوی روشن و منسجم بیش از پیش احساس می‌شود. اکنون جامعه جهانی فرصت آن را دارد که سیاستی دو مسیره را دنبال کند: تعامل موردی بر مسایلی که برای ذی‌نفعان کلیدی اهمیت دارد، در کنار حمایت از تلاش‌های سازمان ملل برای پیشبرد توصیه‌های کلیدی مندرج در قطع‌نامه‌های شورای امنیت ۲۷۲۱ و ۲۷۷۷.

دیاسپورای متفرق، گفت‌وگوهای نوظهور
در ماه‌های اخیر گفت‌وگوهای متعددی میان افغانستانی‌ها شکل گرفته‌اند. محتوای این گفت‌وگوها به اندازه تنوع دیدگاه‌های مشارکت‌کنندگان آن گسترده است و مسایلی چون کاهش شدید کمک‌های بشردوستانه، وضعیت اقتصادی و زیست‌محیطی رو به وخامت، محدودیت‌های جدید بر آموزش دختران، و عدم شناسایی بین‌المللی در کنار ضعف‌های حکومتی را در بر می‌گیرند.
در سمت دیاسپورا، سه جناح پدید آمده‌اند:
نخست، کسانی که به هیچ وجه با تعامل با طالبان موافق نیستند—چه از راه نظامی برای تغییر ریشه‌ای وضعیت حمایت می‌کنند و چه با تحریم‌ها و انزوای حکومت فعلی.
دوم، کسانی که طرفدار تعامل غیرخشونت‌آمیز هستند، ولی با شرایط نرم‌تر یا اهداف عملی که منجر به اصلاح سیاست‌ها گردد و هم‌زمان تأثیر منفی تحریم‌ها بر بیش از ۹۰ درصد مردم را کاهش دهد. خواسته‌های این گروه متنوع‌اند—از رفع ممنوعیت آموزش و کار زنان گرفته تا بهبود حکومتداری و گسترش مشارکت سیاسی.
و سوم، طرفداران و مدافعان طالبان—در اقلیت—که با سیاست‌های رژیم کنونی موافق‌اند و مشکلی در آن نمی‌بینند.
در فبروری، چندین ابتکار گفت‌وگوی بین‌الافغانی در نقاط مختلف افغانستان و مراکز بین‌المللی برگزار شد. “مجمع گفت‌وگو” در استانبول تعدادی از مقامات سابق، اعضای دیاسپورا و فعالان جامعه مدنی مستقر در کابل را گردهم آورد. انتظار می‌رفت اعضای حکومت دفاکتوی طالبان یا نمایندگان آن نیز در این نشست شرکت کنند، اما هیچ‌کدام حضور نیافتند.
دو نشست دیگر در قطر برگزار شد، از جمله  “مجمع آینده‌اندیشی افغانستان» (AFTF) که در آن هم‌نظران رژیم، جامعه مدنی و افغانستانی‌های غیرطالبانی شرکت داشتند و به موضوعاتی چون شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی، دسترسی زنان و دختران به آموزش و بهداشت، و چالش‌های معیشتی و زیست‌محیطی پرداختند.
نشست دیگری که توسط جبهه مقاومت ملی در شهر ویانا برگزار گردید. در این نشست، چهره‌های ضدطالبان از دوران جمهوری و نمایندگان دیاسپورا درباره‌ی تدوین برنامه‌ای برای مقاومت مسلحانه و نیز اتحاد جناح‌های هم‌فکر گفت‌وگو کردند.
دو گروه ساختارمند گفت‌وگوی بین‌قاره‌ای نیز فعال‌اند: مرکز سلام برای گفت‌وگو در امریکا و گفت‌وگوی بین‌الافغانی در استرالیا که با ترکیب روش‌های تحقیق و تسهیل گفت‌وگو و بهره‌گیری از کارشناسان بیرونی، بر مطالعه ریشه‌های منازعه و پل‌زدن میان شکاف‌های موجود میان جوامع مدنی و سایر ذینفعان در داخل و خارج افغانستان تمرکز دارند.
نهاد دیگری به نام انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان، رویدادی طرفدار دموکراسی در شهر مادرید برگزار کرد که در آن چهره‌های مخالف و تعدادی از تحلیل‌گران خارجی شرکت داشتند. تمرکز اصلی این نشست بر آینده افغانستان پسا- طالبان بود.

در داخل افغانستان: موضع‌گیری طالبان و اعتراضات محدود
طالبان که پس از بازگشت به قدرت، مذاکرات قبل از آگست ۲۰۲۱ را به‌دلیل سقوط “جمهوریت” به حالت تعلیق درآمده عنوان می‌کنند، تلاش دارند گفت‌وگوهای غیرسیاسی را در داخل کشور ترویج دهند. آنان گاهی شرکت محدود افغانستانی‌ها در برنامه‌هایی را که خشونت را رد می‌کنند و بر آجندای نرم سیاسی تمرکز دارند—چه از لحاظ تخنیکی و چه در چارچوب گفت‌وگوهای غیرتقابلی به رهبری جامعه مدنی—مجاز می‌دانند.

اختلافات درونی طالبان—که موضوع مهمی نیز است—ابعاد و محدودیت‌های خاص خود را دارد. نمونه‌ی اخیر آن، فاصله‌گیری برخی مقام‌های بلندپایه از سیاست‌های مرتبط با آموزش زنان و تعامل بیشتر با دیگران بوده است. هرچند کمیسیونی به رهبری حکومت برای پذیرش مقامات پیشین که مایل به بازگشت به کشور باشند ایجاد شده، اما مشوره‌های جدی درباره بهبود معیارهای حکومتداری یا استفاده از تکنوکرات‌ها تاکنون رسمی نشده است.
اکنون به‌وضوح دیده می‌شود که برخی از اعضای طالبان طرفدار دسترسی زنان به آموزش‌اند و با مشوره‌های اولیه برای اعتمادسازی با سایر افغانستانی‌ها مخالفتی ندارند؛ در حالی که یک گروه کوچک‌تر ولی با نفوذ، با برداشتن محدودیت‌های آموزشی یا هرگونه تعاملی که به گفت‌وگوهای جدی در مورد سیستم مشارکتی یا بازسازی ساختار حکومت منجر شود، مخالفت می‌کند.
افغانستانی‌های غیرطالبانی داخل کشور نیز دیدگاه‌های متنوعی دارند. در حالی که انتقادهای غیرسیاسی و غیرتحریک‌آمیز از برخی سیاست‌ها—به‌ویژه درباره‌ی دسترسی زنان به آموزش و کار، معاش‌ها و بازنشستگی و وضعیت بد اقتصادی—تا حدی در رسانه‌ها یا محافل عمومی قابل تحمل است، اما فضای مخالفت سیاسی آشکار در کشور به‌شدت محدود شده است.
همچنین گزارش‌هایی از تعاملات کوچک و غیرسیاسی جامعه مدنی در داخل افغانستان وجود دارد، ولی رسانه‌ها این برنامه‌ها را کمتر بازتاب می‌دهند.

چالش‌های ماندگار
نبود یک سازمان چتری که بتواند میان دو مسیر متفاوت تعامل دیپلماتیک و غیرخشونت‌آمیز و گزینه‌ی منازعه و تقابل پل بزند، خلای جدی محسوب می‌شود. جانبداری در نهادهای آکادمیک، رسانه‌ها و جنبش‌های حامی باعث پیچیده‌تر شدن ارتباط میان تحقیق و فعالیت‌های مدنی شده است.
قطبی‌شدن دیدگاه‌ها و تنوع رویکردها کار را برای میانجی‌گران بین‌المللی مانند سازمان ملل دشوارتر کرده، تا گفت‌وگوهای افغان‌محور را با مذاکرات درون‌افغانی درباره حکومتداری و حقوق بنیادین پیوند بزنند. پس از مباحثات شورای امنیت در ماه مارچ درباره افغانستان، روند دوحه که تحت حمایت سازمان ملل است، قصد دارد تمام موارد اختلافی میان اداره دفاکتوی فعلی افغانستان و جامعه جهانی را به‌عنوان موضوعات معتبر در نقشه راه افغانستان، مطابق با قطع‌نامه‌های ۲۷۲۱ و ۲۷۷۷ سازمان ملل، مدنظر گیرد.
این روند باید از مشارکت‌های موضوع‌محور و ساختاری در راستای اعتمادسازی استفاده کند، تا بتواند به هدف‌های مشروعیت و عادی‌سازی دست یابد. برخی گروه‌های دیاسپورای هدف‌محور با تلاش‌های سازمان ملل برای رسیدن به اجماع درباره نقشه راه مخالف‌اند، در حالی که دیگران آن را گزینه‌ای معتبر برای گفت‌وگو درباره اصلاحات و جلوگیری از انزوای بیشتر و فقر در کشور می‌دانند.
با نگاهی به چشم‌انداز در حال تحول گفت‌وگوهای درون‌افغانی، روشن است که تنوع بسترها، شبکه‌ها و آجنداهایی که فرآیندهای دادخواهی و گفت‌وگو را پیش می‌برند با چالش‌های ایدیولوژیک، سیاسی، نمایندگی، ساختاری و مالی مواجه‌اند. با آن‌که این چالش‌ها وجود دارند، برخی از این ابتکارات فرصت‌های خوبی برای درس‌آموزی، رسیدگی به مسایل مهم، پیوند دادن جوامع مختلف و مشارکت در تبادلات نتیجه‌محور فراهم کرده‌اند که می‌توانند به اعتمادسازی و یافتن زمینه مشترک کمک کنند. این‌ها ابزارهای ارزشمندی‌اند—و آزمایشگاه‌هایی برای اندیشه‌ها و طرح‌ها—در زمانی که هم جامعه جهانی و هم مردم افغانستان به‌دنبال پاسخ‌ها و راه‌حل‌های عملی برای پایان دادن به بحران پنجاه ساله این کشور هستند.
این‌که واشنگتن، سازمان ملل، و به‌ویژه حکومت دفاکتو چگونه از فرصت‌های بین‌الافغانی استفاده می‌کنند، به اراده سیاسی و دوراندیشی راهبردی آنان بستگی دارد.

مترجم: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
نویسنده: عمر صمد
منبع: شورای اتلانتیک – Atlantic Council

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا