اسلایدشوافغانستانتحلیل و ترجمهترجمهحکومتسیاست

چرا ترامپ باید با طالبان تعامل کند

وقتی دونالد ترامپ در جنوری ۲۰۲۵ برای دومین بار ریاست‌جمهوری امریکا را بر عهده گرفت، وعده داد راهبرد متفاوتی از سیاست‌های مداخله‌جویانه‌ای که دهه‌ها بر تفکر استراتژیک امریکا حاکم بود، در پیش گیرد. او اعلام کرد: «ما موفقیت خود را نه تنها با نبردهایی که می‌بریم، بلکه با جنگ‌هایی که پایان می‌دهیم، خواهیم سنجید.» اکنون که ترامپ به کاخ سفید بازگشته، پرسشی مهمی در برابر سیاست خارجی امریکا قرار گرفته است: آیا کسی که روزی لقب «برهم‌زننده نظم» داشت، می‌تواند اکنون به «صلح‌طلب» تبدیل شود؟ به‌ویژه در جایی که طولانی‌ترین جنگ امریکا در آن رخ داد؛ افغانستان؟

بازگشت ترامپ به قدرت، نوید‌بخش آجندای صلح‌آمیز در سراسر خاورمیانه و اوراسیا بود. دولت او به دیپلماسی روی آورده، آتش‌بس در غزه را میانجی‌گری کرده، گفتگوهایی میان روسیه و اوکراین ترتیب داده، با ایران و یمن وارد تعامل شده و آتش‌بس میان هند و پاکستان را تسهیل کرده است. در سفر چهارروزه‌اش به خلیج فارس، ترامپ با احمد شرع، رییس‌جمهور سوریه، در ریاض دیدار کرد — اقدامی که ترجیح او به تعامل مستقیم را نشان داد. اگر امریکا می‌تواند با شرع دیدار کند، بی‌تردید باید راهی برای گفتگوی راهبردی با طالبان — حاکمان فعلی افغانستان — نیز جستجو کند.

ترامپ خود را رییس‌جمهوری ضدجنگ و ناسیونالیستی واقع‌گرا معرفی می‌کند که اولویت را به توافق‌ها می‌دهد، نه اعزام نیرو. بزرگ‌ترین چالش سیاست خارجی او در افغانستان نهفته است؛ جایی که خروج رییس‌جمهور جو بایدن، شکستی تحقیرآمیز برای امریکا رقم زد. از آن زمان، این کشور به نمونه‌ای از رهاشدگی تبدیل شده: فرپاشیدگی نظام جمهوری، مسدودشدن ذخایر ارزی، تثبیت قدرت طالبان، زوال آزادی‌های مدنی، گرسنگی فراگیر، سرکوب و انزوا.

باتلاق افغانستان؛ سایه ماندگار یک ابرقدرت
جنگ امریکا در افغانستان هم به لحاظ جانی و هم مالی، بهای سنگینی داشت. با وجود ۲۰ سال سرمایه‌گذاری، اکنون طالبان دوباره بر این کشور حکومت می‌کنند، حقوق زنان از بین رفته و افغانستان در آستانه یک فاجعه انسانی قرار دارد. نزدیک به ۲۹ میلیون افغانستانی نیازمند کمک‌های فوری هستند، و نزدیک به ۶ میلیون نفر در داخل کشور آواره شده‌اند.

تعامل امریکا با طالبان تا کنون ناچیز بوده است. طالبان هنوز از سوی هیچ قدرت بزرگی به رسمیت شناخته نشده‌اند. تحریم‌ها پابرجا هستند. نزدیک به ۷ میلیارد دالر از ذخایر ارزی افغانستان همچنان مسدود و غیرقابل دسترس باقی مانده‌اند. زنان و دختران از تحصیل فراتر از صنف ششم و از بیشتر اشکال اشتغال منع شده‌اند. اقتصاد افغانستان از ۲۰۲۱ تا کنون ۲۷ درصد تقلیل یافته است.

با این حال، با وجود این تصویر تاریک، فرصتی به‌وجود آمده است؛ لحظه‌ای برای تعامل حساب‌شده و گام‌به‌گام. ترامپ، که در ۲۰۱۸ برای نخستین بار گفتگوهای مستقیم با طالبان را در دوحه آغاز کرد، اکنون می‌تواند آن روند را از سر بگیرد. بازگشایی این گفتگوها به معنای مشروعیت‌بخشی بی‌قید و شرط به حکومت طالبان نخواهد بود، بلکه بازگشتی به دیپلماسی واقع‌گرایانه خواهد بود.

چگونه تعاملی؟
تلاش برای تثبیت افغانستان و بازگرداندن اعتبار راهبردی امریکا باید با رسیدگی به خواسته‌های اصلی کسانی آغاز شود که در آینده افغانستان نقش دارند. مسیر دیپلماتیک پایدار نیازمند آشتی‌دادن سه بازیگر کلیدی است: مردم افغانستان، طالبان و جامعه جهانی. اگرچه اهداف آنان متفاوت است، اما غیرقابل سازش نیستند. رهبری قاطع امریکا می‌تواند زمینه‌ساز بازتنظیم راهبردی‌ای باشد که بر واقع‌گرایی استوار است، نه آرمان‌گرایی.

طالبان سه خواسته اصلی دارند: خروج از فهرست تحریم‌ها، دسترسی به ذخایر ارزی خارجی و به‌رسمیت‌شناخته‌شدن حکومت‌شان. این‌ها خواسته‌های تازه‌ای نیستند؛ اما برای آن‌ها حیاتی‌اند. اما اگر بدون هیچ اصلاحی اعطا شوند، این خطر وجود دارد که حکومتی تقویت شود که بر مبنای طرد و سرکوب حکومت کند.

در مقابل، مردم افغانستان، به‌ویژه زنان و جوانان، خواستار آن چیزی‌اند که وعده داده شد اما هرگز تحقق نیافت: حقوق بنیادین، آزادی بیان، آموزش بدون تحمیل ایدیولوژی، و حکومتی که بازتاب‌دهنده تنوع هویتی افغانستان باشد. برای میلیون‌ها نفر، این موضوع فقط بحثی دیپلماتیک نیست، بلکه مسأله بقاء روزانه زیر سلطه حکومتی است که عاملیت آن‌ها را از بین برده است.

جامعه جهانی نیز اصول غیرقابل مصالحه‌ای دارد: خاک افغانستان نباید بار دیگر به پناهگاهی برای گروه‌های تروریستی تبدیل شود؛ تولید مواد مخدر باید کاهش یابد و حکومتی فراگیرتر باید پدید آید. وظیفه واشنگتن این نیست که فقط این آجنداها را میانجی‌گری کند، بلکه باید ساختاری طراحی کند که در آن مبادله منافع ممکن باشد، بدون آن‌که ارزش‌های اصلی قربانی شوند.

این چارچوب باید با تعیین نماینده‌ای ویژه و قدرتمند آغاز شود تا به‌طور مستقیم با طالبان، بازیگران منطقه‌ای و صداهای معتبر سیاسی و مدنی افغانستان وارد گفتگو شود. نکته حیاتی در این رویکرد، رد کردن الگوی معیوب «برون‌سپاری» است که سال‌هاست سیاست افغانستان را به پاکستان واگذار کرده است. این مدل، نفوذ امریکا را از بین برده، اخلال‌گران را جسور کرده و بی‌اعتمادی افغانستانی‌ها را عمیق‌تر ساخته است. زمان آن رسیده که این مدل کنار گذاشته شود.

مسیر پیش‌رو بر پایه امتیازات متقابل و اجرای مرحله‌ای استوار است. در مرحله نخست، می‌توان برخی تحریم‌های هدفمند را در ازای پیشرفت‌های ملموس در حوزه حقوق بشر، مانند بازگشایی مکتب‌های دخترانه یا بازگرداندن زنان به نیروی کار، کاهش داد. در مراحل بعدی، می‌توان دسترسی به دارایی‌های مسدودشده را مشروط به اصلاحات در حاکمیت و شفافیت کرد. تغییرات عمیق‌تر — مانند تشکیل دولتی فراگیر سیاسی و تضمین آزادی‌های مدنی، راه را برای تعامل گسترده‌تر بین‌المللی باز خواهد کرد. هر گام باید با نظارت بازیگران بی‌طرف مانند سازمان ملل یا سازمان همکاری اسلامی، سنجیده و راستی‌آزمایی شود.

اما هیچ راه‌حلی موفق نخواهد شد اگر جامعه مدنی افغانستان، رهبران جوان، تکنوکرات‌ها و مهاجران افغانستان در آن نادیده گرفته شوند. توافقی که فقط با طالبان بسته شود، شکست‌های گذشته در مذاکرات انحصاری را تکرار خواهد کرد. خطر رها کردن افغانستان نه‌تنها یک شکست اخلاقی است، بلکه اشتباهی جیوپولیتیکی است. بی‌عملی امریکا این فرصت را به چین، روسیه و دیگران می‌دهد تا خلأ را با چارچوب‌های امنیتی و اقتصادی خود پر کنند.

شهرت ترامپ در معامله‌گری او را در جایگاهی منحصر‌به‌فرد قرار داده تا بتواند چنین بازتنظیمی را پیش ببرد. تعامل به‌معنای تسلیم نیست؛ بلکه به‌معنای طراحی توازن جدیدی بر مبنای منافع مشترک و ضرورت راهبردی است. برای ترامپ، این فرصتی است تا مسیر جنگی را که برای پایان‌دادن آن آغاز کرده بود، اما هرگز به انجام نرساند — تصحیح کند.

چرا تعامل با طالبان؟
رویکرد کلی سیاست خارجی ترامپ بر روابط معاملاتی، تقسیم بار مسئولیت و عدم مداخله راهبردی تاکید دارد. همان‌طور که در سخنرانی‌اش در ریاض تصریح کرد، او نخبگان سیاست خارجی امریکا را مورد انتقاد قرار داد و اظهار داشت که حل منازعات باید بر پایه تحرکات و دینامیک‌های محلی استوار باشد.

این همان دکترینی است که می‌تواند راهنمای یک استراتژی جدید در افغانستان باشد. برخلاف دولت‌های پیشین که به اسلام‌آباد متکی بودند، ترامپ می‌تواند رویکردی مستقیم و با رهبری امریکا اتخاذ کند. بر خلاف بایدن، او از طریق لایه‌های محتاط بوروکراتیک با طالبان مواجه نخواهد شد. هدف این نیست که به سرکوب پاداش داده شود، بلکه آزمودن این است که آیا می‌توان طالبان را به امتیازاتی واداشت که به نفع مردم افغانستان باشد.

منتقدان تعامل را با مماشات برابر می‌دانند. اما دو دهه جنگ و چهار سال انزوا هیچ پیشرفتی به‌بار نیاورده‌اند. در همین حال، طالبان از طریق توافق با چین، ایران و کشورهای آسیای مرکزی، در حال کسب مشروعیت هستند. آن‌ها در اجلاس‌های منطقه‌ای در مسکو، تاشکند و پکن حضور یافته‌اند — در غیاب امریکا.

در همین حال، جامعه مدنی و تکنوکرات‌های افغانستان همچنان پراکنده و فاقد اپوزیسیونی متحد هستند و طالبان کنترل اوضاع را در دست دارند. ما باید با واقعیتی که وجود دارد تعامل کنیم، نه با آنچه آرزویش را داریم.

اگر امریکا غایب بماند، این خطر وجود دارد که در منطقه‌ای که همچنان در تقاطع قدرت اوراسیا قرار دارد، بی‌ربط و حاشیه‌ای شود. تعامل سنجیده و مشروط، تنها راه برای اثرگذاری بر آینده است.

نتیجه‌گیری؛ مسیری واقع‌گرایانه به‌سوی پیشرفت
ترامپ، پایان‌دادن به «جنگ‌های بی‌پایان» امریکا را به بخش مرکزی هویت سیاسی‌اش بدل کرده است. افغانستان، ناتمام‌ترین فصل این روایت است. در حالی که بایدن جنگ را پایان داد، ترامپ می‌تواند پیامدهای آن را حل‌وفصل کند.

ازسرگیری تعامل با افغانستان با منطق «نخست امریکا»ی ترامپ نیز سازگار است: کاهش تهدیدهای تروریستی، پایان‌دادن به وابستگی به کمک‌ها و بازگرداندن نفوذ ایالات متحده در منطقه‌ای حیاتی که ایران، چین و روسیه را به هم پیوند می‌دهد. افزون بر آن، این کار احیای روند صلحی خواهد بود که خود ترامپ آغاز کرد اما نتوانست به پایان برساند.
این موضوع فقط مربوط به میراث نیست، بلکه آزمونی برای چشم‌انداز راهبردی است.

افغانستان ممکن است برای امریکا موضوعی ناراحت‌کننده، خسته‌کننده و سیاسی‌گریز باشد. اما همچنان در مرکز اعتبار جهانی ایالات متحده قرار دارد. دوره دوم ترامپ پنجره‌ای باریک اما حیاتی را برای تعامل دوباره باز می‌کند — نه از راه جنگ یا ملت‌سازی، بلکه از راه دیپلماسی عمل‌گرایانه و مشروط.

طالبان، با وجود تمام یکدندگی‌شان، با شکاف‌های داخلی، نارضایتی‌های درون‌گروهی و وابستگی‌های خارجی مواجه‌اند. ایالات متحده، با وجود خستگی‌اش از این بحران، همچنان ابزارهایی بی‌همتا در اختیار دارد: به‌رسمیت شناختن، کاهش تحریم‌ها، اهرم‌های مالی و قدرت گردآوردن متحدان.

برای رییس‌جمهوری که به‌دنبال رستگاری و میراثی ماندگار است، افغانستان تنها جنگی نیست که باید پایان یابد — بلکه صلحی است که باید ساخته شود.

ترجمه و تلخیص: سید طاهر مجاب – خبرگزاری دید
نویسنده‌گان: عزیز امین، عضو اندیشکده انجمن جهانی آکسفورد و فرید ماموندزی، کارشناس سیاست‌گذار و سفیر افغانستان در هند بین سال‌های ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۳.
منبع: دیپلمات – Diplomat

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا