خبرگزاری دید: هر سال، با فرارسیدن ماه محرم در تقویم اسلامی، یک پرسش آشنا دوباره مطرح میشود: چرا یک رویداد قرن هفتمی در بیابانهای کربلا هنوز هم چنین طنین عمیق عاطفی، سیاسی و اخلاقی در سراسر جهان دارد؟

در گرمای سوزان کربلا، مردی به نام حسین ایستاد. بدون لشکر. بدون غذا. بدون آب. بدون آن ائتلافهای سیاسی که پیروزیها را تضمین میکنند. او تنها با نامش، ایمانش و تعهدش به اینکه زیر بار ظلم نرود، ایستاده بود. در برابرش، امپراتوری یزید قرار داشت؛ امپراتوریای که با ترس و بیعتها فربه شده بود. و پشت سرش، تاریخ ایستاده بود و تماشا میکرد.
رویدادهای کربلا، اگرچه در قرن هفتم و در عربستان رخ دادند، به همان اندازه که متعلق به گذشتهاند، به زمان حال ما نیز تعلق دارند. تصویر یک گروه کوچک به رهبری حسین بن علی که در برابر دستگاه عظیم دولتی که مشروعیتش را از ترس میگرفت ایستادند، آزاردهنده و آشنا است. تنهاییشان، اخلاقی بود. کربلا نمونهای است از اینکه جوامع چگونه اغلب به کسانی که برایشان میایستند، پشت میکنند.
امروز در سراسر جهان، این دینامیک با نگرانکنندهترین شکل ممکن تکرار میشود. هرجا که حقیقت تهدید محسوب میشود و قدرت، اطاعت میطلبد نه پاسخگویی، ما در سایه کربلا زندگی میکنیم. چه در سرزمینهای اشغالی، چه در دادگاههای خاموش، یا در حاشیههای نادیده گرفتهشدهای که در آن کرامت از مردم گرفته میشود، انتخاب عاشورا همچنان پابرجا است: اطاعت یا وجدان.
ما آموختهایم که برای فاجعه کربلا عزاداری میشود چون خشونتآمیز بوده است، اما وحشت واقعیاش در این است که چقدر آشنا شده است. هر نسل گمان میکند که اگر میبود، در زمره آن اکثریت خاموشی نمیبود که اجازه داد حسین تنها بماند. اما هر نسل، کاخهای جدید میسازد و شمشیرهای تازهای تیز میکند.
محرم هر سال بازمیگردد تا توهمات را کنار بزند. تا ما را به مواجهه وادارد. این ماه، آینهای است در برابر هر ملت، هر نهاد و هر فرد: زمانی که آسایشتان به خطر میافتد، چه کسی هستید؟ وقتی بیطرفی برابر با همدستی است، چه موضعی میگیرید؟
ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن سازش ستایش میشود، زرنگی بر باور ترجیح دارد، بقا بر مبارزه مقدم است. جهانی که در آن اصول، در ازای دسترسی معامله میشود، و بسیاری از بزرگترین بیعدالتیها نه به دست هیولاها، بلکه به دست مدیران اجرا میشود.
در چنین دنیایی است که داستان حسین همهچیز را کنار میزند. کربلا یادآور این است که برخی ایستادگیها باید انجام شود؛ حتی اگر محکوم به شکست باشند. بهویژه اگر محکوم به شکست باشند.
جوامع اغلب قدرت را در استراتژی میجویند، اما کربلا معیار دیگری ارائه میدهد. قدرت در عزم به سخن گفتن بیتعلل است، حتی زمانی که مخاطب روی میگرداند. قدرت از دل باختنی برمیخیزد که به پشیمانی تبدیل نمیشود.
جهان همچنان ساختارهایی را بر سکوت بنا میکند. پروندهها ناپدید میشوند. شاهدان گم میشوند. قوانین شکسته میشوند، اما کربلا یادآور میشود که وضوح اخلاقی، نه اکثریت میخواهد و نه قدرت نهادی. فقط خطی میطلبد که بیصدا، اما محکم کشیده شود.
به این ترتیب، ایستادگی حسین فراتر از دین زنده میماند. درون هر سنتی که به وجدان بها میدهد، سفر میکند. در نافرمانی آرام یک کارمند دولتی که از امضای دستوری خلاف وجدانش سر باز میزند، ظهور میکند؛ حتی در حالی که فشار افزایش مییابد و پیامدها نزدیک میشوند. در کار وکیل مدافعی که از ناپدیدشدگان دفاع میکند، نفس میکشد. در شعری که از چنگ سانسور میگریزد، جاری میشود.
تراژدی کربلا، تنها شمشیرهایی را محکوم نمیکند که فرود آمدند، بلکه سکوتهایی را نیز محکوم میکند که زمینه را برای آنها فراهم کرد. از این منظر، ایستادگی حسین باید بهعنوان یک اخلاق جهانی فهمیده شود؛ اصراری بر اینکه بیعدالتی باید به چالش کشیده شود، حتی زمانی که چانس پیروزی وجود ندارد.
کربلا به همین دلیل همواره همانقدر با تخیل سیاسی سخن گفته که با معنویت. چارچوبی از مقاومت ارائه میدهد که ریشه در وضوح اخلاقی دارد، نه در سود استراتژیک. حسین قیام کرد، چون قیامنکردن یعنی تسلیم شدن در برابر روح دینی که به او به ارث رسیده بود. این امتناع از سازش، یکی از نیرومندترین مفاهیم در تاریخ بشر باقی مانده است.
بنابراین، عزاداری برای کربلا یعنی بازخواست از آنچه عادی شده است. زندگی در جامعهای که در آن بیعدالتی دیگر شگفتانگیز نیست، به چه معناست؟ جایی که وضوح اخلاقی بهعنوان سادهلوحی نادیده گرفته میشود، و واژگان مقاومت پیوسته با زبان مصلحت رقیق میگردد؟
در چنین جهانی، بازگشت سالانه عاشورا به نقطهای اخلاقی برای بازبینی تبدیل میشود. از هرکدام ما میپرسد که کجا ایستادهایم و حاضریم برای حقیقت چه چیزی را تاب بیاوریم؟ نه در حرکات بزرگ، بلکه در انتخابهای روزمره، در داستانهایی که برجسته میکنیم، سکوتهایی که حفظ میکنیم، آسایشی که پاس میداریم و بیعدالتیهایی که توجیه میکنیم.
محرم با سکوتی آغاز میشود که به روح رخنه میکند. همان سکوتی که پیش از اندوه میآید. سکوتی که میپرسد: اگر آنجا بودی، در کنار حسین میایستادی یا در سایهها نظاره میکردی؟
زیرا کربلا هرگز درباره تعداد نبود. درباره ایستادگی یک نفر بود وقتی همه دیگران نشسته بودند. درباره خطی بود که در جان کشیده شد.
و گرچه قرنها گذشتهاند، میدان نبرد تغییر نکرده است.
فقط گستردهتر شده است.
عاشورا از طریق معنا زنده میماند، نه انتقام. به ما میآموزد که معیار یک ملت در چیزهایی است که نمیپذیرد، در حقایقی که حتی زمانی که غیرقابل تحمل میشوند، همچنان آنها را حمل میکند. آیینهای عزاداری، پرچمهای سیاه، نوحهها — فقط یاد نمیکنند، بلکه یادآوری میکنند. ما را بازمیگردانند به آن لحظه در کربلا که تاریخ نظارهگر بود، قدرت خواستار سکوت بود، و یک صدا پاسخی دیگر داد.
آن صدا همچنان طنینانداز است.
در راهروهایی میپیچد که سازش در آنها موج میزند، در خانههایی که ترس بهعنوان بقا آموخته میشود، در سراسر مرزهایی که در آن مقاومت خوشآمد نیست. نه شعاری دارد، نه وعدهای. اما سخن میگوید؛ محکم، آرام، با کسانی که حاضرند گوش دهند.
در هر عصر، یزیدی برمیخیزد. و در هر عصر، کسی تصمیم میگیرد که در برابر او برخیزد.
کربلا در همان انتخاب زنده است.
و هنگامی که آسمان سرخ محرم بازمیگردد، با خود پرسش قدیمیتر از امپراتوریها و بلندتر از شمشیرها میآورد: وقتی آن لحظه فرا برسد، چه کسی خواهی بود؟
ترجمه و تلخیص: سید طاهر مجاب – خبرگزاری دید
نویسنده: سید جلال حسین – اکسپرس تریبون – Express Tribune