آیا افغانستان میتواند به رونق اقتصادی امریکا و منطقه کمک کند؟
خبرگزاری دید: سه کارشناس ارزیابیهای خود را درباره آینده افغانستان در سیاست خارجی امریکا ارائه کردند. سیاست خارجی «اول امریکا» تحت دولت ترامپ بر امنیت، قدرت و رفاه اقتصادی تأکید داشته است. با این حال، رویکردش نسبت به افغانستان همچنان بهطور محدود بر ضدتروریزم و بازگرداندن زندانیان امریکایی متمرکز بوده است. این موضوع پرسش مهمی را مطرح میکند: آیا افغانستان میتواند به ثبات و رونق اقتصادی منطقه کمک کند بهگونهای که با منافع امریکا نیز همسو باشد؟

با موقعیت استراتژیک و منابع معدنی عظیم دستنخورده، افغانستان پتانسیل تبدیل شدن به یک مرکز منطقهای برای تجارت و انتقال انرژی را دارد. با این حال، تحت حکومت طالبان، این کشور از نظر سیاسی و اقتصادی منزوی مانده و با کاهش شدید اقتصادی و روابط مرزی پرتنش روبهرو است.
برای بررسی نقش احتمالی افغانستان در ارتقای رشد اقتصادی منطقه، مرکز منافع ملی، دانشگاه جنوب فلوریدا و موسسه صلح امریکا گفتوگوی کارشناسی سطح بالا در ۹ جولای ۲۰۲۵ برگزار کردند. اعضای پنل عبارت بودند از:جف گریکوآقای گریکو، که بهتازگی از دیدار با اهداکنندگان، اعضای AACC و مقامات طالبان در افغانستان در زمینه انرژی و مسایل بانکی بازگشته است، استدلال کرد که میتوان افغانستان را تا حدی با اهداف دولت ترامپ برای «امریکای امنتر، قویتر و مرفهتر» همسو دانست. تحت حکومت موقت طالبان (TIA)، افغانستان در عملیات مهم ضدتروریزم با هر دو دولت ترامپ و بایدن همکاری کرده است، بهویژه علیه القاعده، داعش خراسان و سایر گروههای افراطی.
گریکو خاطرنشان کرد که اگرچه افغانستان همچنان شکننده است، اما علائمی از ثبات مالی، کاهش فساد و ظرفیت سرمایهگذاری در منابع طبیعی نشان میدهد. او تأکید کرد که ثبات بهبود یافته، اما به قیمت نقض شدید حقوق بشر علیه زنان و دختران بوده است—مسایلی که باید رسیدگی شود.
وی از امریکا و جامعه بینالمللی خواست تا از موضع دفاعی فاصله گرفته و از رهبران اصلاحطلب حکومت موقت طالبان TIA حمایت کنند و به سمت یک دولت وحدت ملی در طول ۱۲ تا ۱۸ ماه پیش بروند، در حالی که همکاریهای اقتصادی و فرصتهای معدنی حیاتی نیز مهیا شود. به عنوان گام عملی، گریکو پیشنهاد کرد شرکتهای چندملیتی امریکایی در پروژههای مشترک انرژی—مانند میدانهای گازی جنگل کلان و چغچی در حوضه آمودریا—شرکت کنند تا توسعه افغانستان پیش رود، معیشت فقرا تأمین شود و نفوذ اقتصادی امریکا در آسیای مرکزی گسترش یابد.
دکتر ادیب فرهادی
دکتر فرهادی بر «ضد ترککردن» به عنوان یک ضرورت استراتژیک در بازاندیشی سیاست امریکا نسبت به افغانستان تأکید کرد و تعامل عملگرایانه را به جای انزوا برای حفظ منافع امریکا، جلوگیری از بحرانهای انسانی و ارتقای ثبات منطقهای توصیه نمود.
با استناد به یافتههای کنفرانس اخیر «بازاندیشی افغانستان» در دانشگاه جنوب فلوریدا، دکتر فرهادی سه گزینه سیاستی رایج را مطرح کرد: حفظ وضعیت موجود، اعمال فشار حداکثری و پیگیری تعامل عملگرایانه. وی استدلال کرد که با توجه به واقعیتهای رقابت قدرتهای بزرگ و درسهای آموختهشده در افغانستان، تنها استراتژی قابل اجرا، تعامل عملگرایانه است. این رویکرد اهداف ضدتروریسم امریکا را پشتیبانی میکند، از نفوذ رقبای منطقهای جلوگیری میکند و مسیر خروج افغانستان و منطقه وسیعتر از چرخه مداوم درگیری را فراهم میآورد.
فرهادی همچنین تأکید کرد که تعامل عملگرایانه باید از دیدگاه واقعگرا-ساختارگرایانه (realist-constructivist) فهمیده شود—رویکردی که هم به قدرتهای مادی و هم به نیروهای فرهنگی، مذهبی و هنجاری شکلدهنده رفتار منطقهای توجه دارد. وی هشدار داد که سیاستهای فعلی امریکا ممکن است بحران افغانستان را عمیقتر کرده و زمینه را برای افزایش نفوذ چین، روسیه و ایران، به ویژه بر ثروت معدنی منطقه، فراهم کند و امریکا را از زنجیرههای تأمین حیاتی کنار بگذارد.
اسکات وردن
آقای وردن روابط منطقهای موثر بر اقتصاد افغانستان و راههایی که سیاست امریکا نسبت به افغانستان میتواند منافع اقتصادی امریکا را ارتقا دهد، توضیح داد. کشورهای همسایه عمدتاً نگران محافظت از خود در برابر تهدیدات امنیتی ناشی از افغانستان، از جمله تروریسم و مهاجرت غیرقانونی هستند. اگرچه افغانستان سالها وعده تسهیل یکپارچگی اقتصادی منطقهای و مسیرهای تجاری کارآمدتر را داشته است، اما ناپایداری سیاسی طولانیمدت آن همواره این پتانسیل را تضعیف کرده است.
حکومت طالبان خشونت مسلحانه در افغانستان را کاهش داده و فساد در بخشهای تجارت و ترانزیت را پایین آورده است. با این حال، قانونمداری را از بین برده، آموزش دختران را متوقف کرده و سایر گروههای قومی و سیاسی را از قدرت کنار گذاشته است.هم اهداکنندگان و هم سرمایهگذاران از افغانستان خارج شدهاند، که باعث کاهش ۳۰ درصدی تولید ناخالص داخلی از زمان به قدرت رسیدن طالبان شده است.
قدرتهای منطقهای، از جمله چین، تعامل با طالبان را برای کاهش ریسکها ضروری میدانند و پروژههای اکتشافی برای استخراج منابع معدنی حیاتی و توسعه زیرساختهای حملونقل و انرژی آغاز کردهاند. پروژه انتقال برق بینالمللی CASA-1000 نمونه نادری از همکاری منطقهای موفق است که منافع اقتصادی ملموس به همراه داشته است. با این حال، وردن استدلال کرد که بدون تغییرات قابل توجه در حکومت طالبان، پروژههای آینده احتمالاً سرمایهگذاری لازم برای فراتر رفتن از مرحله برنامهریزی را جذب نخواهند کرد.
وی پیشنهاد کرد امریکا میتواند با گسترش تعامل آرام خود با طالبان فراتر از مسایل محدود ضدتروریسم، حقوق بلندمدت بر منابع معدنی افغانستان را تأمین کرده و نفوذ چین را محدود کند. با این حال، چنین سرمایهگذاریای کمارزش خواهد بود در صورتی که هبتالله، امیر طالبان، همچنان برنامههای رادیکال اسلامی را بدون رعایت قانون اجرا کند. مشوقهای جزیی چهار سال گذشته—مانند کاهش تحریمها در ازای آزادی زندانیان—موفق نبودهاند. وردن پیشنهاد داد رویکرد «بزرگ در برابر بزرگ» (big for big) مدنظر قرار گیرد: به رسمیت شناختن نهایی حکومت طالبان در ازای گامهای ملموس برای تأمین منافع اصلی امریکا، مانند دسترسی تضمینشده به منابع معدنی حیاتی، استفاده از پایگاه هوایی بگرام و پایان رادیکالیسم در نظام آموزشی افغانستان.
ترجمه: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
منبع: نشنل انترست – National Interests