خبرگزاری دید: نظام آموزشی مبتنی بر مدرسه (مکتب و مدرسه دینی) در جهان اسلام، بهویژه در حوزه تمدنیِ فارسیزبان، سابقهای هزارساله و محترم دارد. این نهادها در طول قرون، نهتنها حامل آموزش فقه و الهیات، بلکه بستر پرورش فلسفه، منطق، ریاضیات، نجوم، پزشکی و ادبیات بودهاند. مدارس اسلامی کلاسیک، در ذات خود، بازتابدهنده فرهنگ متکثر، عقلگرا و جهانوطنی بودند، اما آنچه امروز در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان جریان دارد، نه ادامه این سنت، بلکه انقطاعی عمیق از آن است؛ انقطاعی که آموزش را از ابزار دانایی به ماشین ایدئولوژیسازی تبدیل کرده است.

مدرسه در سنت اسلامی: استقلال، عقلانیت و تنوع
در بخش بزرگی از تاریخ اسلام، مدارس دینی نهادهایی مستقل از دولت بودند. به تعبیر احمد کورو، این مدارس اغلب از طریق اوقاف خصوصی، تجار و نخبگان شهری حمایت میشدند و نه از سوی قدرت سیاسی. همین استقلال، امکان تکثر فکری و آزادی نسبی اندیشه را فراهم میکرد.
اندیشمندانی چون فارابی، ابن سینا، بیرونی و ابن رشد در چنین زیستجهانی پرورش یافتند؛ جهانی که در آن، عقل و نقل در تقابل مطلق با یکدیگر نبودند. این تجربه تاریخی، بهروشنی نشان میدهد که «اسلامیبودنِ دانش» الزاماً به معنای فقر فکری یا انحصارگرایی ایدئولوژیک نیست.
گسست تاریخی: از مدرسه تمدنی تا مدرسه سیاسی
از دوره سلجوقیان به بعد، نخستین تلاشها برای تمرکز و دولتیسازی آموزش دینی آغاز شد. این روند در دوران مدرن، بهویژه در بستر استعمار در شبهقاره هند، شدت گرفت.
جنبش دیوبند که در ابتدا واکنشی دفاعی برای حفظ هویت مسلمانان بود، بهتدریج به الگویی آموزشی تبدیل شد که به تعبیر باربارا متکالف، دامنه عقلانیت را محدود و سنت را جایگزین پرسشگری فلسفی کرد.
با ظهور دولت ـ ملتهای مدرن و پیوند زدن مشروعیت سیاسی با «اسلام رسمی» این الگو بیش از پیش سیاسی شد و مدارس دینی به ابزار ایدئولوژیک دولتها و جنبشهای اسلامگرا بدل گشتند.
طالبان: اسلام ایدئولوژیک، نه اسلام تاریخی
ادعای طالبان مبنی بر نمایندگی «اسلام افغانی» یا «اسلام پشتونی» تحریفی آگاهانه از تاریخ است. اسلامِ روستایی افغانستان، همانگونه که مظفر عالم توصیف میکند، بخشی از جهان فرهنگی فارسیزبان بوده است: دینی عملگرا، عرفیگرا و سازگار با تکثر اجتماعی.
طالبان نه ادامه این سنت، بلکه محصول نهایی رادیکالشده مسیر دیوبندی ـ اسلامگرا هستند؛ مسیری که با جهادگرایی مدرن، ایدئولوژی تمامیتخواه و سیاست و قدرت پیوند خورده است. آنچه طالبان عرضه میکنند، «اسلام» بهمثابه ایمان نیست، بلکه اسلام بهمثابه ایدئولوژی بسیج سیاسی است.
پس از بازگشت طالبان به قدرت در ۲۰۲۱، سیاست آموزشی آنان بهسرعت آشکار شد:
- انفجار کمّی مدارس دینی (بیش از ۲۳ هزار مدرسه)
- حذف یا تهیسازی آموزش عمومی
- پیوند دادن غذا، اشتغال و خدمات اجتماعی به ثبت نام کودکان در مدارس طالبان.
این مدارس نه برای پرورش شهروند، بلکه برای تربیت نیروی مطیع، ایدئولوژیک و بالقوه جهادی طراحی شدهاند.
مساله مغفول: آموزشِ چه محتوایی؟
تمرکز جهانی بر بازگشایی مکتبهای دخترانه است، اما مکتبی که محتوای آن ایدئولوژیک و اقتدارگرا باشد، ابزار رهایی نیست؛ ابزار تثبیت سلطه است.
پرسش بنیادین این نیست که «آیا مکتبها باز هستند؟» بلکه این است که چه نوع انسانی در این مکتبها ساخته میشود؟
آنچه امروز در افغانستان جریان دارد، فقط مساله داخلی یا نقض حقوق بشر در کشوری دوردست نیست؛ این پروژه، تلاشی حسابشده برای ساختن نسلی ایدئولوژیک است که میتواند ثبات آسیای جنوبی و مرکزی، خاورمیانه و حتی فراتر از آن را تهدید کند.
طالبان در حال پاکسازی میراث فکری هزارساله اسلام فارسیزبان و جایگزینی آن با قرائتی وارداتی، انحصارطلب و خشونتمحور هستند.
نتیجهگیری
تفکیک میان اسلام بهعنوان سنت تمدنی و طالبان بهعنوان پروژه ایدئولوژیک، شرط فهم بحران افغانستان است. بدون درک این تمایز، هرگونه سیاست بینالمللی، از حقوق زنان تا کمکهای بشردوستانه، در خطر عادیسازی نظامی قرار میگیرد که آموزش را به سلاح بدل کرده است.
مساله اصلی، نه فقط محرومیت از آموزش، بلکه تسلیح آموزش است.
ترجمه و تلخیص: خبرگزاری دید
زلمی نشاط
نشنل انترست – National Interest