آخرین اخبارافغانستانسیاست

تیپ‌شناسی رهبران سیاسی ما؛ مارشال محمد قسیم فهیم

من به سران قوم و هم حزبی‌هایم گفته‌ام بگذارید من کاندید همین مقام بمانم و در صورت برنده شدن کرزی، معاون او شوم و شما (ظاهراً خطاب به احمد ضیا مسعود) گفتم، تو اگر رییس جمهور شدی من هم مثل هرکسی دیگر از شما حمایت و پیروی می‌کنم و اگر نشدی؛ بگذارید من حد اقل عریضه بَرِ شما در ارگ باقی بمانم.


«هیات خاص نهادهای جامعه مدنی و فرهنگی» در همان اوایل امر(اوایل نظام کنونی) به دیدار آقای فهیم رفتیم. من پیش از آن تصویر خاصی از شخص جنرال فهیم داشتم. خیال می‌کردم او یک فرد نظامی، خشک و دارای پرستیژ خاص است و حتما خیلی خشن، کم حرف و مغرور می‌باشد، قیافه او نیز حکایت از هیبت و هیئت یک نظامی هولناک می‌کرد.
یا به سخن حکیم فردوسی گمان می کردم: «سرِ مردِ جنگی خرد نَسْپُرد…» می‌اندیشیدم که او حتماً قصر زرینی باید داشته باشد و آن هم در بهترین نقطه شهر و احتمالاً «شیر پور» یا «وزیراکبرخان» و دارای خدمه، حشمه و دبدبه و کبکبه عجیب و غریبی باید باشد؛ اما وقتی که به منزل معمولی او در دامنه «کارته پروان» رفتیم و همه چیز را از نزدیک دیدیم خیلی از پنداشته‌های پیشینم عوض شد. در همان بر خورد اول او را یک انسان شریف، متخلق (خلق شده) به اخلاق والا، متواضع و سنگین یافتم.
او مثل یک یک آدم معمولی، با همان «پیراهن تنبان» وطنی و کلاه پکول برسر در محفل ما حاضر شد و خیلی عالی از ما استقبال کرد و بر خلاف پیش‌بینی از همان اول، او را یک انسان فرهنگی و پرسشگر و معنی‌یاب و دارای احساس لطیف و صمیمی یافتم، در مهمان خانه او تعدادی کتاب و مجله در قفسه‌های مخصوص، دیده می‌شد. از جمله دواوین برخی از شاعران معروف هم در آن قفسه‌ها دیده می‌شد، مثل (مثنوی معنوی، کلیات شمس، دیوان بیدل و حافظ…) به شوخی گفتم مارشال صاحب! ماشاالله اهل کتاب و شعر هم هستی، چطور به شعر و شاعری علاقه‌مند شدی؟ گفت:« آری، من زیاد شعر می‌خوانم. حتا در دوران جهاد هم برخی از شعرها را بسیار می‌خواندم و به شاعران هم علاقه فراوان دارم و همین طور به فرهنگ و فرهنگیان محبت خاص دارم… هر وقت فرصت کنم آثار آن ها را می‌خوانم « ادامه داد که » من کتاب زیاد جمع می‌کنم اما برخی‌ها کتاب‌هایم را از همین قفسه‌ها دزدی می‌کنند»
مارشال بنا بود معاون اول رییس جمهور شود، سخنان و طرح‌های خود را با او در میان گذاشتیم. او با همان صداقت و سادگی گفت:« من به سران قوم و هم حزبی‌هایم گفته‌ام بگذارید من کاندید همین مقام بمانم و در صورت برنده شدن کرزی، معاون او شوم و شما (ظاهراً خطاب به احمد ضیا مسعود) گفتم، تو اگر رییس جمهور شدی من هم مثل هرکسی دیگر از شما حمایت و پیروی می‌کنم و اگر نشدی؛ بگذارید من حد اقل عریضه بَرِ شما در ارگ باقی بمانم» این سخن او به نظرم از شکسته نفسی او حکایت می‌کرد.
مارشال از دوران جهاد و هم رزمی‌های خود با «مسعود» نیز سخنان زیادی گفت و حرف‌هایی به میان آورد، که همه حکایت از راستی و پاک‌منشی او می‌کرد.
«من به آمرصاحب مسعود شهید، بارها گفتم تا وقتی که سیاست قومی در افغانستان مطرح است؛ ما نباید برای اول شدن مبارزه کنیم، برای دوم شدن، کافی است بیاندیشیم و عمل کنیم، اما مسعود مخالف نظر من بود.»
مارشال بیماری شکر (دیابت) داشت و روی میزش یک طبق «توت خشک مخصوص» قرار داشت. توت‌های دانه درشتِ زرد رنگ و شبیه «شیرتوت» که داکتران گفته بودند مارشال تنها از این میوه‌ها می‌تواند بخورد و نه غیر آن… با مارشال با خاطره خوش خدا حافظی کردیم.
موحد بلخی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا