احمدرضا نویسا ـ خبرگزاری دید
موج بازگشت مهاجران افغانستانی از کشورهای همسایه و دور، همزمان با فقر، بیکاری و ناامیدی در داخل کشور، به بحرانی پیچیده دامن زده است. آیا این سرنوشت محتوم مردم افغانستان است یا امیدی برای پایان این رنج وجود دارد؟

چهار دهه است که مهاجرت، چون سایهای سنگین بر سرنوشت مردم افغانستان افتاده است. از اشغال شوروی تا جنگهای داخلی و تسلط دوباره طالبان، میلیونها نفر خانه و کاشانه را ترک کردهاند. این مهاجرتها نهتنها خانوادهها را از هم پاشیده، بلکه نخبگان و نیروهای متخصص را از کشور ربوده است.
پس از سقوط جمهوریت در ۲۰۲۱، موج عظیمی از مهاجرت شکل گرفت و محدودیتهای حکومت سرپرست بر زنان، اقلیتها و آزادی بیان، بسیاری را به ترک وطن واداشت. اکنون در حالی که صدها خانواده روزانه از مرزها بازمیگردند، فقر و بیکاری در داخل کشور امیدی چندان برای ماندن باقی نگذاشته است.
بازگشت مهاجران که میتوانست نویدبخش بازسازی باشد، به دلیل نبود زیرساختهای اقتصادی، به معضلی تازه بدل شده است. گزارشهای سازمان بینالمللی مهاجرت نشان میدهد بسیاری از بازگشتیها، به دلیل فشار اقتصادی، دوباره راه مهاجرت قانونی و یا غیرقانونی را در پیش میگیرند.
بحران مهاجرت افغانستان دیگر تنها مشکل داخلی نیست؛ به چالشی منطقهای و جهانی نیز تبدیل شده است. هرچند کشورهای مهاجرپذیر بارها خواستار بازگشت مهاجران شدهاند، اما نبود امنیت و فرصتهای شغلی در افغانستان، این خواسته را تاکنون غیرممکن کرده است.
این بحران، فراتر از اعداد و ارقام، روح و روان جامعه را عمیقاً زخمی کرده است. جدایی خانوادهها، فروپاشی پیوندهای اجتماعی و فرار مغزها، توان توسعه کشور را به شدت تضعیف کرده است. سرزمینی که روزگاری مهد تمدن بود، اکنون در اندوه از دست دادن سرمایههای انسانی خود میسوزد و رنج میبرد.
حکومت سرپرست اما از یک سو خواستار بازگشت مهاجران است و از سوی دیگر، با سیاستهای سختگیرانه، مردم را به ترک وطن سوق میدهد. ممنوعیت تحصیل دختران، به حاشیه راندهشدن اقوام، مذاهب و سرکوب زنان و رسانهها، حس تعلق به وطن را در دل مردم کمرنگ کرده است. این تناقض، اعتمادی برای آینده باقی نگذاشته است.
نگاهی به تجربههای جهانی نشان میدهد که راه حلها هرچند دشوار ولی ممکن است. کشور کلمبیا با صلح پایدار و بازسازی، مهاجرت اجباری را کاهش داد. ویتنام با سرمایهگذاری در آموزش و اشتغال، مهاجران را جذب کرد. رواندا با اصلاحات حکومتی، بحران را مدیریت کرد، اما افغانستان، در باتلاق بیثباتی و فقر همچنان گرفتار است.
بیثباتی سیاسی، بیکاری، فقر و ناامنی، موتور محرک مهاجرت در افغانستان بوده و در سالهای اخیر هم تحریمهای اقتصادی و قطع کمکهای بینالمللی، زیرساختهای کشور را فرسوده کرده است.
با این حال، حکومت سرپرست با برخی کشورها برای مدیریت مهاجران مذاکره میکند، اما ناتوانی در ایجاد ثبات و اشتغال، مهاجرت غیرقانونی را تشدید کرده است. از سویی هم، سیاستهای قوممحور و محدودیتهای اجتماعی، اعتماد عمومی را مخدوش کرده و مهاجرت را به گزینهای ناگزیر تبدیل کرده است.
برای حل معقول و پایدار این بحران، حکومت سرپرست بایستی به خواست مردم و جامعه جهانی برای رعایت حقوق شهروندان تن دهند. ایجاد فضای باز سیاسی، رفع تبعیضهای قومی و سرمایهگذاری در آموزش و اشتغال، تا حد زیادی میتواند به توقف چرخه مهاجرت کمک کند، اما تداوم وضعیت کنونی، جز تشدید بحران نتیجهای ندارد.
مردم افغانستان، خسته از سالها جنگ و آوارگی، شایسته زندگی باعزت در وطن خود هستند، اما این آرزو بدون تغییر سیاستهای حکومت سرپرست و حمایت بینالمللی، دور از دسترس میماند. آیا زمان آن نرسیده که این زخم کهنه درمان شود؟
به نظر میرسد تا زمانی که بیکاری، فقر و ناامیدی در افغانستان بیداد کند، مهاجرت ادامه خواهد یافت و امیدی به درمان این زخم کهنه نخواهد بود. این بحران نهتنها آینده کشور را تهدید میکند، بلکه هویت و انسجام ملی را نیز به خطر انداخته است.
برای نجات افغانستان، باید از شعار به عمل گذر کنیم.