۲۴ اسد یکی از تلخترین روزها در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است: روز فرار اشرف غنی احمدزی، رئیسجمهور پیشین کشور از کابل؛ رخدادی که نهتنها پایان جمهوری را رقم زد، بلکه پیامدهای گسترده سیاسی، اجتماعی، امنیتی و منطقهای به دنبال داشت. این رویداد، نماد فروپاشی نظام سیاسیای بود که طی دو دهه با حمایت گسترده جامعه جهانی و هزینههای کلان مالی و انسانی ساخته شده بود.

در این یادداشت، ابعاد و پیامدهای فرار و فروپاشی نظام جمهوری، به اختصار بررسی میشود.
۱. فروپاشی دولت جمهوری
اشرف غنی در شرایطی کابل را ترک کرد که نیروهای طالبان به دروازههای پایتخت رسیده بودند، اما انتظار عمومی از او این بود که یا در کنار ارتش و مردم بایستد و از دولت دفاع کند یا دستکم با یک توافق سیاسی، قدرت را بهطور مدیریتشده منتقل کند، ولی خروج ناگهانی او بدون اطلاعرسانی به مقامات بلندپایه دولت، ساختار سیاسی را از هم پاشاند. در واقع، این فرار بهعنوان یک «خیانت سیاسی» در حافظه جمعی شهروندان و تاریخ سیاسی افغانستان ثبت شد و نشان داد که نهاد دولت در افغانستان بیش از آنکه ریشه در اراده ملی داشته باشد، بر پایه وابستگیهای خارجی و شخصمحوری بنا شده است.
۲. بیاعتمادی عمیق میان مردم و رهبران سیاسی
یکی از بزرگترین پیامدهای فرار غنی، فروپاشی کامل اعتماد مردم به رهبران سیاسی بود. غنی که همواره بر «دولتسازی» و «اصلاحات ساختاری» تأکید داشت، در لحظهای بسیار حساس و حیاتی کشور را ترک کرد. این اقدام باعث شد مردم به این نتیجه برسند که رهبران افغانستان بیش از هر چیزی، در اندیشه بقای شخصی و منافع خود هستند تا تعهد به مسوولیت ملی و پایبندی به مصالح عمومی. این بیاعتمادی بهطور مستقیم بر آینده سیاست افغانستان تأثیر گذاشت و مردم را برای چندین نسل نسبت به رهبران و زمامداران خود، بیباور ساخت.
۳. تضعیف نهادهای امنیتی و فروپاشی ارتش
ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان که طی بیست سال با حمایت قدرتهای غربی و در رأس، آمریکا آموزش دیده و تجهیز شده بودند، انتظار داشتند از سوی رهبری سیاسی پشتیبانی شوند، اما فرار ناگهانی غنی، این نهاد مهم امنیتی را در خلأ فرماندهی و بحران روحی قرار داد و بر مقاومت سازمانیافته نیروهای امنیتی نقطه پایان گذاشت.
۴. پیامدهای منطقهای و بینالمللی
فرار اشرف غنی نهتنها افغانستان، بلکه منطقه و جهان را تحت تأثیر قرار داد. همسایگان افغانستان، بهویژه پاکستان، ایران، چین و روسیه، این رویداد را نشانه فروپاشی کامل نظم تحت رهبری آمریکا در افغانستان دانستند. برای واشنگتن و متحدان غربی نیز این حادثه یک شکست بزرگ بود؛ چراکه نشان داد سرمایهگذاری بیستساله آنها در افغانستان به نتیجه نرسیده است. اگرچه آمریکا خود با امضای توافق صلح دوحه و آزادی هزاران زندانی نیروهای طالبان از زندانهای دولت اشرف غنی، متهم ردیف اول و دارای نقش بنیادین در فروپاشی ساختار سیاسی بیستساله افغانستان است، اما شکست این ابرقدرت در افغانستان به بیاعتمادی نسبت به توانایی آمریکا در ایجاد دولتهای پایدار در دیگر نقاط جهان دامن زد.
۵. بحران مشروعیت حکومت طالبان
هرچند فرار غنی راه را برای تصرف سریع قدرت توسط طالبان باز کرد، اما از زاویه دیگر به مشروعیت حکومت این گروه، ضربه زد؛ زیرا انتقال قدرت نه از طریق یک توافق سیاسی، بلکه با خلأ و فروپاشی دولت انجام شد. همین امر موجب شد که بسیاری از کشورها هنوز در بهرسمیت شناختن رسمی حکومت طالبان تردید داشته باشند. به عبارت دیگر، فرار غنی، اگرچه در ظاهر طالبان را پیروز کرد، اما شرایطی به وجود آورد که نظام جدید در افغانستان با بحران مشروعیت بینالمللی روبرو شود. اگرچه از این حقیقت نیز نمیتوان چشمپوشی کرد که عامل عمده خودداری جهان از به رسمیتشناسی حکومت سرپرست طالبان، کارنامه پیشین و رویکردهای کنونی رهبران طالبان در خصوص حقوق بشر، حقوق زنان و آزادیهای مدنی و سیاسی است.
۶. پیامدهای اجتماعی و روانی
از نظر اجتماعی، فرار رئیسجمهور در بحرانیترین لحظه تاریخ، ضربه روحی شدیدی به مردم افغانستان وارد کرد. میلیونها شهروند که چشمبهراه مقاومت یا حداقل مدیریت بحران بودند، با واقعیتی تلخ مواجه شدند: این که رهبرشان آنان را تنها گذاشته است. این احساس خیانت، موجی از سرخوردگی، مهاجرت گسترده و بیاعتمادی عمیق نسبت به آینده را برانگیخت. فرار غنی در حافظه تاریخی شهروندان افغانستان بهعنوان نماد «تنهایی و بیپناهی مردم» باقی خواهد ماند.
۷. درسهای تاریخی
فرار اشرف غنی نشان داد که دولتسازی بدون ریشههای عمیق اجتماعی، قومی و فرهنگی محکوم به شکست است. تجربه افغانستان اثبات کرد که تکیه صرف بر حمایت خارجی، نمیتواند ضامن پایداری یک نظام باشد.
نویسنده: محسن موحد