Jannah Theme License is not validated, Go to the theme options page to validate the license, You need a single license for each domain name.
اسلایدشوافغانستانسیاستگزارش

چرا پروژه‌ «شهر بر روی تپه» آمریکا در افغانستان به گورستان امپراتوری‌ها تبدیل شد؟

اختصاصی خبرگزاری دید: تحلیل دو محقق از ریشه‌های جامعه‌شناختی فروپاشی نظام جمهوریت در افغانستان، از مقاومت‌های نیابتی تا دولت ایمپلنت‌شده، فساد و شکاف عمیق طبقاتی، سکوی پرتاب طالبان به قدرت بود.

چرا پروژه‌ی «شهر بر روی تپه»ی آمریکا در افغانستان به گورستان امپراتوری‌ها تبدیل شد؟

در نشست تحلیلی ـ تخصصی «جامعه‌شناسی مقاومت و سازش در افغانستان» که با همکاری انجمن راحل و انجمن علمی مطالعات منطقه‌ای آسیا ـ پاسیفیک دانشگاه تهران در سالن دکتر درودیان دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه برگزار شد، دو کارشناس برجسته، دکتر سید عسکر موسوی، محقق ارشد دانشگاه آکسفورد و دکتر بهادر امینیان، دیپلمات پیشین ایران در کابل، به تشریح لایه‌های پنهان فروپاشی حکومت ۲۰ ساله افغانستان و شکست پروژه دولت ـ ملت‌سازی در کشور پرداختند. این نشست که با عنوان «جامعه‌شناسی مقاومت و سازش در افغانستان» برگزار شد، به واکاوی عمیق دلایل ناکامی مقاومت در برابر طالبان و نقش جامعه بین‌الملل در این سقوط تاریخی پرداخت.

چارچوب نظری: مقاومت، سازش و تمایز مفهومی کلیدی
دکتر سید عسکر موسوی، سخنران آغازگر این نشست، با ارائه یک چارچوب نظری منسجم، به تبیین دو مفهوم محوری «مقاومت» و «سازش» پرداخت. وی «مقاومت» را واکنشی ردکننده در برابر «وضعیت موجود» و «سازش» را کنار آمدن عملی و مبتنی بر عقلانیت برای کسب منافع معین تعریف کرد. این استاد دانشگاه برای تشریح عملی «سازش» به نمونه‌ تاریخی نلسون ماندلا اشاره کرد و آن را «عفو در اوج قدرت» خواند؛ عملی که نه از موضع ضعف که از موثر قدرت و برای تثبیت یک نظم جدید صورت گرفت. در مقابل این نمونه موفق، دکتر موسوی به معرفی پدیده‌ «مقاومت‌های نیابتی» پرداخت و تأکید کرد: «مقاومتی که خاستگاه، پشتوانه و دستورکارش از بیرون مرزهای یک کشور تعیین می‌شود، محکوم به شکست است یا در بهترین حالت، به سازشی نیابتی منجر خواهد شد.»

نیابتی بودن؛ ویروس ناتوان‌ساز در پیکره ساختار سیاسی
دکتر موسوی در ادامه و در تشریح علل شکست مقاومت در برابر طالبان و ناپایداری عمیق نظام جمهوریت «نیابتی بودن» را بیماری مزمن ساختار سیاسی افغانستان عنوان کرد. وی با تشریح ابعاد این پدیده توضیح داد: «ارتش به ظاهر ۳۵۰ هزار نفری و نهادهای امنیتی افغانستان، پشتیبانی مردمی نداشتند. بودجه، تجهیزات و حتی فرماندهی عملیات آنها از واشنگتن صادر می‌شد. مردم افغانستان پس از ۴۵ سال تجربه جنگ‌های نیابتی، به هیچ ایدئولوژی وارداتی ـ از سوسیالیسم و لیبرال‌دموکراسی تا خوانش‌های خاص مذهبی ـ باور نداشتند و این «جمهوری» را «مال خود» نمی‌دانستند.» به گفته وی، حتی نمایش‌های وحدت و صلح میان گروه‌ها نیز کارگردانی شده بود.

جمهوریتِ «ایمپلنت‌شده»؛ تحلیل یک دیپلمات از فروپاشی از درون
دکتر بهادر امینیان، دانشیار دانشکده وزارت‌ خارجه ایران و دیپلمات با سابقه که خود در روزهای پایانی حکومت اشرف غنی در کابل حاضر بود، با روایتی میدانی و ارائه تمایزی روش‌شناختی بین «علل» و «دلایل» ریشه‌ای، به تحلیل این فروپاشی پرداخت. وی شکست را نه ناشی از عوامل سطحی، بلکه نتیجه «عدم شکل‌گیری دولت ـ ملت» دانست. امینیان دولت جمهوریت را یک «ایمپلنت» یا پیوند بیرونی خواند که فاقد پایگاه مردمی بود: «من در آخرین روزها با مقامات ارشد از جمله امرالله صالح و وزیر دفاع دیدار داشتم. ارتش نه تنها شکسته، بلکه از درون فروپاشیده بود. آنها صراحتاً می‌گفتند آمریکا تهدید کرده اگر به حرف ایران گوش دهید، کمک‌ها را قطع می‌کنیم. این وابستگی، حاکمیت را به یک پوسته توخالی تبدیل کرده بود.»

فساد سیستماتیک و شکاف طبقاتی؛ خشت خام برای سقوط
این دیپلمات سابق، با پرداختن به بعد اجتماعی و اقتصادی ماجرا، به زندگی اشرافی نخبگان حاکم اشاره کرد و آن را یکی از عوامل اصلی سقوط بدون مقاومت مردم دانست: «من به خانه اغلب مقامات عالی‌رتبه، رهبران سیاسی و مذهبی می‌رفتم. آنها در کاخ‌هایی زندگی می‌کردند که نمونه‌اش را حتی در تهران ندیده بودم، با زندگی‌ای کاملاً لاکچری. در مقابل، ۷۰ تا ۸۰ درصد مردم افغانستان در فقر مطلق به سر می‌بردند و نان شب نداشتند. این شکاف عظیم طبقاتی و فساد سیستماتیک، باعث شده بود مردم، حکومت را «دشمن» خود ببینند. از چنین مردمی چگونه می‌توان انتظار داشت که در روزهای سخت، گوش به توپ باشند و برای حفظ همین ساختار فاسد بجنگند؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا