جهانسیاستگزارش

جنگ سه‌جبهه‌ای علیه زهران ممدانی؛ نبرد همزمان با وال‌استریت، ترامپیسم و لابی اسرائیل

خبرگزاری دید: آنچه با وعده‌های شهری زهران ممدانی ـ سوبسایدی مواد غذایی، مراقبت رایگان از نوزادان و تثبیت اجاره‌بها ـ آغاز شد، به‌سرعت به یک نبرد تمام‌عیار با شبکه‌ای درهم‌تنیده از قدرت مالی، ایدئولوژیک و ژئوپولیتیک بدل شد.

جنگ سه‌جبهه‌ای علیه زهران ممدانی؛ نبرد همزمان با وال‌استریت، ترامپیسم و لابی اسرائیل

مخالفت صریح او با بازگرداندن سرمایه‌گذاری نیویورک در اوراق قرضه اسرائیل و تهدید به اجرای حکم دادگاه بین‌المللی کیفری علیه بنیامین نتانیاهو، کمپاین ممدانی را از سطح سیاست شهری به یک «جنگ ترکیبی» جهانی ارتقا داد؛ جنگی که سه جبهه آن همزمان فعال شد.

از سیاست شهری تا اعلان جنگ ساختاری
وعده‌های اقتصادی ممدانی در ظاهر، نسخه‌ای سوسیال‌دموکراتیک برای مدیریت بحران معیشتی نیویورک بود، اما دو موضع کلیدی، ماهیت این پروژه را دگرگون کرد:
نخست، مخالفت با سرمایه‌گذاری حدود ۳۹ میلیون دالری شهر در اوراق قرضه اسرائیل؛ اقدامی که مستقیماً منافع شبکه مالی ـ سیاسی حامی تل‌آویو در نیویورک را هدف گرفت. دوم، اعلام آمادگی برای اجرای حکم ICC علیه نتانیاهو در صورت ورود او به شهر؛ موضعی که مرز میان سیاست محلی و نظم حقوقی بین‌المللی را درنوردید.

از این لحظه، مساله دیگر «بودجه شهرداری» نبود، بلکه چالشی مستقیم علیه پیوند وال‌استریت، راست‌گرایی ترامپیستی و لابی اسرائیل شکل گرفت.

جبهه اول: ترامپیسم و مهندسی دشمن داخلی
نخستین خط حمله، ایدئولوژیک بود. اردوگاه ترامپ کوشید نزاع اقتصادی را به جنگی هویتی بدل کند. در این چارچوب، ممدانی نه به‌عنوان یک سیاستمدار شهری، بلکه به‌مثابه «دیگری خطرناک» معرفی شد:
کمونیست، ضد مالکیت خصوصی، حامی کاهش بودجه پولیس و حامل «اظهارات ضدیهودی».

تحریف عامدانه نام او، تیترهای تهدیدآمیز نیویورک‌پست، فروش تی‌شرت‌های «اخراج» و القای تقلب انتخاباتی در شبکه‌های اجتماعی، همگی در خدمت یک هدف بودند: بی‌اعتبارسازی سیاسی پیش از آغاز حکمرانی.

اسلام‌هراسی و مک‌کارتیسم، ابزارهای اصلی این جبهه برای ساختن تصویر «غیرآمریکایی» از ممدانی بودند.

جبهه دوم: لابی اسرائیل و گارد قدیم دموکرات‌ها
جبهه دوم پیچیده‌تر بود؛ زیرا در آن، دشمنان ایدئولوژیک و رقبای درون‌حزبی به هم رسیدند. نگرانی دیپلماتیک اسرائیل از پیروزی ممدانی، به‌سرعت به بسیج رسانه‌ای بدل شد. الگوی پیشنهادی صریح بود: تکرار تجربه جرمی کوربین در بریتانیا.

اتهام «یهودستیزی» به‌عنوان سلاحی سیاسی، برای قطع پیوند میان ممدانی و بدنه دموکرات‌های میانه‌رو به کار گرفته شد. در این مسیر، چهره‌هایی چون اریک آدامز و اندرو کومو، با زبانی نزدیک به راست افراطی، خطر «افراط‌گرایی اسلامی» را برجسته کردند. حتی تصویرسازی‌های بصری اسلام‌هراسانه ـ مانند اغراق در ظاهر مذهبی ـ به‌عنوان ابزار «دیگری‌سازی» مورد استفاده قرار گرفت.

هدف این جبهه روشن بود: تبدیل کردن نقد سیاست‌های اسرائیل به تهدیدی علیه «امنیت اجتماعی» و منزوی‌کردن پروژه اقتصادی ممدانی.

جبهه سوم: جنگ مالی و شکاف در الیگارشی
در پس این دو جبهه، نبرد اصلی جریان داشت: جنگ مالی. گزارش‌های تحقیقی نشان دادند ده‌ها میلیاردر محافظه‌کار با صرف میلیون‌ها دالر، در پی توقف کمپاین ممدانی بودند. این سرمایه، سوخت ماشین رسانه‌ای و سیاسی دو جبهه نخست را تأمین می‌کرد.

در مقابل، روایت «جنبش صرفاً مردمی» نیز تمام حقیقت نبود. ممدانی همزمان از کمک‌های خرد مردمی و حمایت بخشی از «سرمایه مترقی» بهره برد؛ سرمایه‌ای که از دل فناوری و صندوق‌های پوشش ریسک نوظهور می‌آمد و او را سپری در برابر ترامپیسم می‌دید. اینجا شکافی درون خود الیگارشی پدیدار شد: سرمایه محافظه‌کار که منافعش با مالیات بر ثروت و توقف اوراق قرضه اسرائیل تهدید می‌شد، در برابر سرمایه مترقی‌ای قرار گرفت که اولویت‌های فرهنگی و سیاسی متفاوتی داشت.

نبردی فراتر از یک شهرداری
در نهایت، نبرد ممدانی بر سر سوبسایدی غذا یا اجاره‌بها نبود؛ این یک جنگ چندجبهه‌ای علیه نیشنلیزم افراطی، لابی‌گری ژئوپولیتیک و الیگارشی مالی بود. پیروزی او در کمپاین، حاصل ائتلافی نادر از سیاست هویتی رادیکال و آرایش مالی پیچیده بود.

اکنون پرسش اصلی نه پیروزی انتخاباتی، بلکه امکان تداوم این مدل در عرصه حکمرانی است؛ مدلی که همزمان از سوی فاکس‌نیوز به «پول سوروس» متهم می‌شود و از سوی وال‌استریت به «سوسیالیزم خطرناک». پاسخ به این پرسش، تنها آینده ممدانی را تعیین نمی‌کند، بلکه سرنوشت چپ رادیکال شهری و جایگاه مسلمانان در سیاست غرب را نیز رقم خواهد زد.

واحد بین‌الملل – خبرگزاری دید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا