آخرین اخباراسلایدشوتحلیلجهانسیاست

از نظم نوین جهانی تا جنگ سرد جدید

اگرچه نزاکت سیاسی حکم می‌کند که ینس استولتنبرگ دبیرکل ناتو از یک سو و سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه از سوی دیگر بگویند که دنبال «جنگ سرد جدید» نیستند، اما از قرار معلوم جنگ سرد جدید میان روسیه و غرب پیشاپیش آغاز شده است.


رویدادهای پرشتاب هفته‌های اخیر و جنگ لفظی روسیه و کشور‌های غربی، سال‌های جنگ سرد را به یاد می‌آورد: مسابقه تسلیحاتی، تلاش برای یارکشی در بحران‌های منطقه‌ای، خط و نشان کشیدن‌های هسته‌ای، ترور و جاسوس‌بازی در خاک یک کشور دیگر و سرانجام اخراج متقابل صدها دیپلمات، به‌ویژه برای افرادی که در عصر جهان دوقطبی زندگی نکرده‌اند، به فیلم‌های سینمایی شبیه است. با این حال از قرار معلوم، دنیا پیشاپیش وارد یک جنگ سرد جدید شده است.

نظم نوین جهانی، پایان تاریخ: ترکیبی که دوام نیاورد

دوره پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد با تولد دو پارادایم در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل همراه بود: «پایان تاریخ» و «نظم نوین جهانی».

«پایان‌ تاریخ؟» در بدو امر مقاله‌ای بود از فرانسیس فوکویاما که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد. این آکادمیسین امریکایی در این نوشته، دو سال پیش از فروپاشی شوروی، پیروزی لیبرالیسم بر دو ایدئولوژی رقیب در قرن بیستم (فاشیسم و کمونیسم) را به‌عنوان چیرگی انسان بر روند تاریخ توصیف کرد. فوکویاما در سال ۱۹۹۲ این اندیشه را در کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» بسط داد و لیبرال دموکراسی را به مثابه آخرین مرحله رشد اندیشه و ایدئولوژی انسان معرفی کرد. از نظر وی اتحادیه اروپا، تنها مودل واقعی روابط بین‌الملل است که در آن تجارت و سود مشترک، جایگزین جنگ شده است.

در همان سال‌ها مفهوم «نظم نوین جهانی»، به‌عنوان یک دکترین امنیتی جدید از سوی رییس جمهوری وقت امریکا و در آستانه لشکرکشی به عراق مطرح شد. جرج بوش پدر، در سپتمبر سال ۱۹۹۱میلادی، عصر جدید منهای شوروی را فرصتی بزرگ برای گسترش صلح و امنیت بین‌المللی و برقراری یک نظم نوین جهانی توصیف کرد. عملیات طوفان صحرا و اخراج ارتش عراق از کویت، احتمالاً نمونه بی‌نظیری از یکپارچگی قدرت‌های بزرگ جامعه جهانی در برابر یک بحران بین‌المللی بود.

در دهه ۹۰ میلادی روند خصوصی و رقابتی شدن اقتصاد جهانی و لیبرالیزه شدن نظام‌های سیاسی همراه با نقش‌آفرینی شورای امنیت سازمان ملل متحد، در بحران‌های بی‌سابقه‌ای نظیر جنگ بالکان و نسل‌ کشی رواندا به پیش می‌رفت و مذاکرات صلح اسلو، نقطه پایانی برای بحران بی‌پایان فلسطین-اسرائیل به شمار می‌رفت. با این حال این روند، آنچنان که پیش‌بینی می‌شد، دوام نیاورد.

حملات یازده سپتامبر: اسلام‌گرایان افراطی از حاشیه به متن می‌آیند

فوکویاما در مقاله «پایان تاریخ؟»، اسلام را تنها ایدئولوژی‌ِ توصیف کرد که به‌جز لیبرالیزم و کمونیزم، آلترناتیوی برای حکمرانی ارایه می‌کند. با این حال وی با توجه به ویژگی‌های این دین، توانایی آن را برای جهانشمولی به زیر سوال برده و عملاً رد کرد. رویدادهای دهه‌های‌ بعد و به‌ویژه حملات یازده سپتامبر و پس از آن، تولد شکل جدیدی از اسلام‌گرایی افراطی در قالب گروه‌هایی چون داعش، با هواداران پرشمار و فعال در سراسر جهان، صحت این نظریه را به شدت به چالش کشید: طالبان و القاعده، دشمنان اصلی نیروهای ارتش سرخ در افغانستان در واپسین سال‌های قرن بیستم به دشمنان متحد پیشین، ایالات متحده تبدیل شدند. حملات یازده سپتامبر و متعاقب آن، لشکرکشی‌های امریکا و متحدانش به افغانستان و عراق برای تکرار تجربه آلمان و جاپان در دوران پس از جنگ جهانی دوم و استقرار دموکراسی در کشورهای دشمن، عملاً به فاجعه بدل شد. اسلام‌گرایانی بی ارتباط با ایران شیعه، این بار در شکلی جدید در کشورهای با جمعیت عمدتاً مسلمان سر برآوردند و تحقق حاکمیت اسلامی را مبنای کار خود قرار دارند. اسلام سیاسی، آن‌هم به شکل جهادی و خشونت‌بار آنچنان جذابیتی برای نسل‌های دوم و سوم مهاجران اروپای غربی پیدا کرد که در سال‌های پس از پیدایش داعش، شاهد شکلی از مهاجرت معکوس از غرب به خاورمیانه بودیم.

در زمان حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و در زمانی که روسیه تحت زعامت پوتین هنوز توان احیای رویای ابرقدرتی را نداشت، دولت ژاک شیراک در فرانسه به نماینده مخالفت با «یک‌جانبه گرایی» امریکا بدل شده بود. مقایسه نقش فرانسه و روسیه در معادلات بین‌المللی امروز نشان می‌دهد که بازی قدرت در جهان در ۱۵ سال گذشته چقدر تغییر کرده است.

اشغال عراق و بی‌ثباتی این کشور پس از سقوط حکومت صدام حسین، مبنایی شد برای ناآرامی‌های خاورمیانه. عراق که قرار بود برای نومحافظه‌کاران دولت جرج بوش و متحدانش نمونه‌ای از استقرار دموکراسی «وارداتی» در منطقه باشد، بدل به پایه جدید بحران‌های ناتمام خاورمیانه شد. حضور پررنگ ایران در خاک دشمن پیشین، نشانه بارز این شکست بود. دکترین نظم نوین جهانی که قرار بود با اتحاد کشورهای متمدن برای حل چالش‌های امنیتی بین‌المللی راه حل ارایه کند، تقریباً یک دهه پس از طرح عملاً به یک عامل بحران‌زا بدل شد. پس از خروج نیروهای امریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱، خلاء قدرت بیش از پیش در این منطقه آشکار شد. اما این همه ماجرا نبود.
سال ۲۰۰۸: بحران مالی جهانی، حمله روسیه به گرجستان
۵ سال پس از مداخله نظامی امریکا و متحدانش در عراق، دو واقعه کلیدی در عرصه جهانی به وقوع پیوست:
اول حمله روسیه به گرجستان در جریان بحران اوستیای جنوبی. در جریان این تنش منطقه‌ای، دولت پوتین-مدودف بدون کوچکترین توجهی به هشدارها و تهدیدهای ایالات متحده و به ویژه اتحادیه اروپا، به متحد کلیدی غرب در همسایگی خود حمله کرد. در آن سال‌ها، میخائیل ساکاشویلی رهبر «انقلاب گل رُز» سال ۲۰۰۳، رویای پیوستن به ناتو را در سر می‌پروارند. حمله نظامی جنگنده‌های روسیه به خاک این کشور و پخش تصاویر فرار و پناه گرفتن ساکاشویلی در برابر دوربین‌های خبرنگاران، نشانگر تغییر رویکرد روسیه، دست‌کم در معادلات منطقه‌ای بود. کشوری که در دوران زمامداری «بوریس یلتسین» عملاً تسلیم غرب شده و با نام و نشان‌های «امپراطوری سرخ» وداع کرده بود، حالا کمتر از دو دهه بعد، در برابر رقبای سابق بار دیگر قد علم می‌کرد.
دوم بحران مالی بین‌المللی که از بازار مستغلات ایالات متحده آغاز شد و به سرعت اثرات ویرانگر خود را بر کشورهای ادغام شده در بازار جهانی گذاشت. کشورهای جنوب اروپا که در آخرین دهه قرن بیستم و نخستین سال‌های قرن جدید به اتحادیه اروپا پیوسته بودند، وارد چرخه‌ای از دشواری‌های اقتصادی شدند که هنوز پایان نیافته است. اثرات مخرب این بحران، بی‌اعتمادی به نهادهای اروپایی را پی ریخت. آنچه امروز به نام عروج دوباره پوپولیزم در اروپا می‌شناسیم، پیش از دور اخیر بحران مهاجرت شکل گرفت. بازار آزاد برای بسیاری از قربانیان سیستم اقتصاد جهانی در کشورهای غربی دیگر نه تنظیم کننده سود همگانی، بلکه خود به صورت مسئله تبدیل شد.
بهار عربی: گذار به دموکراسی سرنوشت محتوم تحولات نیست
بسیاری از روزنامه‌نگاران در زمان آغاز انقلاب تونس تمایل داشتند از عنوان «انقلاب یاسمن» برای این تحول سیاسی استفاده کنند. برای بسیاری از ناظران و مفسران رسانه‌ای قرار بود شورش‌های مردمی در جهان عربی مانند دیگر انقلاب‌های رنگین سال‌های گذشته، به گذار به دموکراسی بیانجامد. هفت سال بعد و در حالی که به جز مورد تونس، انقلاب‌ دیگر کشورها یا به بازگشت دیکتاتوری و یا به جنگ و ویرانی از هم پاشیدن شیرازه جامعه ختم شده، موجی از وحشت و محافظه‌کاری منطقه را در بر گرفته است: سیر تحولات در خاورمیانه و شمال آفریقا، نه به سوی دموکراسی لیبرال که به عروج اسلام‌گرایی آن‌هم از نوع داعش و النصره میل کرده است. خلاء گفتمانی ناشی از انقلاب‌های شکست خورده عربی، راه را برای افزایش بی‌اعتمادی به «غرب» هموارتر کرد.
اوکراین، سوریه: روسیه سهم‌خواهی می‌کند
سقوط دولت ویکتور یانوکوویچ در فوریه سال ۲۰۱۴ و در جریان انقلاب «یورومیدان» اوکراین، واکنش تند روسیه را به همراه داشت. مسکو، این بار و برخلاف انقلاب‌های رنگی سال‌های گذشته، شبه جزیره کریمه، بخشی از کشور همسایه را اشغال کرد و از شعله ور کردن آتش جنگ در مناطق شرقی اوکراین ابایی نداشت. با وجود محکومیت‌ها و تحریم‌های بین‌المللی، پوتین از مواضعش کوتاه نیامد.
سوریه، کشوری که به محل تسویه حساب قدرت‌های منطقه بدل شده بود، از سپتامبر ۲۰۱۵ صحنه قدرت نمایی بی‌سابقه نظامیان روسیه در یک کشور خارجی، در دوره پساشوروی شد. روسیه که تا آن زمان به حمایت دیپلماتیک، لجستیک و تسلیحاتی از بشار اسد بسنده کرده بود، به عنوان یک بازیگر فعال وارد میدان نبرد و حتی مذاکرات آتش‌بس میان نیروهای دولتی و شورشیان شد. در غیاب سازمان ملل و ناتو، ارتش روسیه همراه با شبه‌نظامیان مورد حمایت ایران ابتکار عمل را در این کشور بحران زده و از هم پاشیده به دست گرفتند. بشار اسد، که زمانی سقوط قریب‌الوقوعش ورد زبان رهبران منطقه و جهان بود، با تکیه بر حمایت‌های تهران و مسکو در آستانه پیروزی در میدان جنگ قرار دارد.
در مورد سوریه هم مانند اوکراین، محکومیت‌های بین‌المللی رویکرد سیاست خارجی روسیه را در حمایت از دمشق تغییر نداد. ولادیمیر پوتین در یکی از دیدارهایش با (آیت‌الله سید)علی خامنه‌ای، رهبر ایران گفته بود که روسیه متحدانش را تنها نمی‌گذارد.
دخالت در انتخابات امریکا، برکسیت و ترور در بریتانیا

پرده آخر تقابل میان روسیه و قدرت‌های غربی در جریان «روسیه گیت» در انتخابات امریکا، متهم شدن این کشور به مداخله در همه‌پرسی جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا و ترور سرگئی اسکریپال در سالزبری مربوط می‌شود. تنش دیپلماتیک میان مسکو و غرب از پایان دهه ۸۰ قرن گذشته تاکنون بی‌سابقه بوده است.
اگرچه نزاکت سیاسی حکم می‌کند که ینس استولتنبرگ دبیرکل ناتو از یک سو و سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه از سوی دیگر بگویند که دنبال «جنگ سرد جدید» نیستند، اما از قرار معلوم جنگ سرد جدید میان روسیه و غرب پیشاپیش آغاز شده است.
منبع : یورونیوز
نویسنده: امیر بهنام معصومی

Related Articles

Back to top button