آخرین اخباراسلایدشوافغانستانتحلیلسیاست

حکومت غنی؛ اوج قبیله‌گرایی و توطیه

اشرف غنی، تیم همراهش و حامیان غربی‌اش به خوبی می‌دانند که نه او توانایی رهبری و مدیریت جامعه پیچیده‌ای چون افغانستان را دارد و نه پایگاه اجتماعی که نیاز است یک سیاست‌مدار ملی داشته باشد.


انحصارگرایی و فاشیزم دو وجه سیاه حکومتی است که سه سال پیش از سوی حامیان غربی اشرف غنی، زیر نام « حکومت وحدت ملی » شکل گرفت.
حکومتی که در کارنامه سه ساله‎اش جز طرد، انحصارگرایی، قومگرایی، فاشیزم، فساد و توطیه علیه شخصیت‎های بزرگ ملی چیز دیگری دیده نمی‎شود.
هنوز چند صباحی از رسوایی شخص فاشیستی چون «مخکش» نگذشته است که رسوایی تازه‎ای به بار می‎آید؛ رسوایی که این‎بار تاجیکان را نشانه گرفته است.
در مکتوبی که عبدالفتاح فروغ ( مخکشی دیگر از میان هزاران مخکش اداره غنی) فرمانده امن و نظم عامه برای زیردستانش صادر کرده، گفته شده که از افسران اقوام دیگر جز قوم تاجیک، افرادی را برای تشکیل یک قطعه ضد آشوب( ظاهراً ضد آشوب ولی در اصل برای سرکوب معترضان) که از سوی ریاست‎جمهوری دستور تشکیل آن صادر شده، معرفی کنند.
آنچه از رسوایی‎های مخکش و فروغ بر می‎آید؛ چیزی نیست جز تعفن قومگرایی قبیله، فاشیزم حاکم بر سرنوشت ملت افغانستان، انحصارگرایی چند گارسون غرب‎زده، و تمرکز قدرت در دست حلقه‎ای که از معامله تمام اقوام و ثروت ملی کشور، در برابر منافع قومی و فردی خویش ابایی ندارد.
از کارنامه پیدا و پنهان حکومت مفسد غنی چنین استنباط می‎شود که این حکومت و سران فاشیست آن که کوچکترین پدیده و موضع ضد قبیله را بر نمی‎تابند، در پی چیستند و برای چه وضعیتی برنامه دارند.
شخصیت‎ها و چهره‎های ملی که نیازی نیست در این نبشته نامی از آن‎ها برده شود، بارها حکومت را به انحصارگرایی و فاشیزم متهم کردند، ولی این صداهای مستند و استوار کمتر شنیده شد؛ چرا که گوش‎ها را تبلیغات پر زرق‌وبرق به اصطلاح «متفکر دوم» جهان و مثلث اتمر- استانکزی- سفارت «بادار»(سفارت امریکا) کر کرده بود.
پرسش این است که چرا غنی وحکومت او به چنین توطیه‎ها، انحصارگری‎ها و حذف‎های سیستماتیک، توسل جسته و راه مردانگی سیاسی را کنار گذاشته‎اند.
اشرف غنی، تیم همراهش و حامیان غربی‎اش به خوبی می‎دانند که نه او توانایی رهبری و مدیریت جامعه پیچیده‎ای چون افغانستان را دارد و نه پایگاه اجتماعی که نیاز است یک سیاستمدار ملی داشته باشد. او همانند «افسران ماشینی» زمان داکتر نجیب، در ماشین‎های تولید «لیدرسیاسی» سازمان‎های اطلاعاتی کاخ سفید و متحدانش ساخته، سپس در یک روند چند ساله از یک شخصیت گمنام کافه‎های منهتن احتمالاً، به اصلی‎ترین نهاد قدرت در افغانستان پرتاب شد.
تیم حاکم هم به خوبی می‎داند که در یک فضای سیاسی باز و دموکراتیک نمی‎تواند رقیبان دارای پایگاه مردمی و جایگاه ملی خود را دور بزند. این است که از سر ناگزیری به حذف و تفرقه‎افکنی میان میان اقوام کشور، توطیه‎چینی علیه رهبران و شخصیت‎های سیاسی، هدر دادن سرمایه و بودجه ملی برای پارتی‎بازی‎های قبیله‎ای و حربه تروریزم و هراس‎افکنی، رجوع می‎کند و این مسایل تبدیل می‎شود به سیاست رسمی ارگ و شورای امنیت ملی در برابر ملت؛ ملتی که از سوی این «لیدرمتفکر سیاسی» به گروگان گرفته شده است.
اگر به حوادثی همانند چهارشنبه خونین جوزای سال روان ( آیا حادثه بود؟)، گلوله‌باری بر معترضان نسبت به وضعیت امنیتی که در آن محمد سالم ایزدیار کشته شد، توطیه علیه عطا محمد نور با استفاده از شخصی به نام « آصف مهمند» و انجام حمله انتحاری در همایش هواداران عطا محمد نور در کابل که در آن نیز، شماری از جوانان به خاک و خون کشیده شدند، همه وهمه نمایان‎گر یک مسئله است؛ حذف سیستماتیک اقوام و توطیه‎گری علیه منافع ملی کشور.
اکنون با توجه به موضوعات مطرح شده، طبعاً به این نتیجه قطعی می‎رسیم که ارگ و حلقه خبیثه که در اطراف آن شکل گرفته، فقط و فقط به منافع فردی، قومی و سمتی خویش می‎اندیشد نه آن‎طوری که آقای غنی برای ترقیات روزافزون کشور« جیغ بنفش » می‎کشد.
ظاهر شکوهمند- خبرگزاری دید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا