قومگرایی؛ خط ممتد تباهی
نویسنده: حفیظالله رجبی – خبرگزاری دید
خبرگزاری دید: درد مردم ما درد قوم پرستی ست: پشتون، تاجیک، اوزبیک، هزاره و همه و همه از خرد و بزرگ گرفته ساز خود را کوک می کنند و درست در چنین وضعیتیست که منافع ملی رنگ می بازد و خالیگاههای زیادی برای نفوذ بیرونی در افغانستان و معاملات خیانت بار به وجود می آید و جیب رهبر نماها پر می شود. در چنین وضعیتی باید گفت تاریخ افغانستان که از گذشته تا حال شاهد کشتارهای ناشی از تغییر قدرت بوده در آینده نیز خطوط زرین صلح و توسعه را بر صفحات خود نخواهد دید.
با تسلط دوباره طالبان بر افغانستان و اعلام کابینه از سوی ابن گروه، طیف وسیعی از چهرههای سیاسی پیشین در قالب نیروهای ضد طالبان وارد فاز تازهای از فعالیت خود شدند: از مهمترین جبهات مخالف طالبان میتوان به «جبهه مقاومت ملی» به رهبری احمد مسعود، فرزند احمد شاه مسعود، و « شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان» متشکل از چهرههای سیاسی برجستهای چون «مارشال دوستم، رهبر حزب جنبش ملی، محمد محقق، رهبر حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان، عطا محمد نور، رهبر حزب جمعیت اسلامی و چند چهره سرشناس دیگر اشاره نمود.
اعتراض عمده نیروهای مخالف طالبان در کل و دو جبهه ذکر شده به طور خاص به تک قومی و یک جانبه بودن کابینه اعلام شده از سوی طالبان بوده است: نیروهای مخالف طالبان و رهبران جبهات ضد این گروه، خواستار تشکیل حکومت همه شمول و سهیم ساختن دیگر اقوام در قدرت میباشد.
این خواسته اگرچه در نگاه اول بسیار انگیزشی به نظر می رسد اما در باطن چیزی جز عوام فریبی و بازی با کارت مردم نیست و درست همین رویکرد قومیست که سبب شده مردم افغانستان نتوانند به جبهه مقاومت ملی و شورای عالی ائتلاف ملی اعتماد کنند: در تایید این گفته باید به اظهارات مارشال دوستم که چندی پیش در مراسم آنلاین گرامیداشت از شهادت احمدشاه مسعود در ترکیه بیان شد، اشاره کرد. مارشال دوستم سرانجام پس از سالها تحمل نارضایتی و درد پنهان چیزهایی را روی آب ریخت که ریشه تمامی مشکلات مردم مظلوم افغانستان است.
مارشال دوستم گفت جنگ را او و اوزبیکها کردند اما امتیازاتش نصیب رهبران پنجشیر شد.
وی رهبران تاجیک را به بیکفایتی در استفاده از قدرتی کرد که مارشال دوستم برایش مبارزه کرده بود.
این اظهارات مارشال دوستم با واکنش شدید چهرههای سیاسی سرشناس تاجیک که روزگاری در کابل و در حکومتهای جمهوری پیشین برای خود سپاه و حشم داشتند روبرو شد و شورای عالی ائتلاف ملی برای نجات افغانستان تا آستانه فروپاشی پیش رفت.
به هر صورت چیزی که مردم افغانستان با تکیه بر تجربیات قبلی و خرد سیاسی خود میبایست از اظهارات مارشال دوستم برداشت می کردند، را برداشت کردند: ابن اظهارات در حقیقت باور به ناکارآمدی رهبران سیاسی افغانستان و به صورت خاص بی کفایتی رهبران احزاب سیاسی بزرگ افغانستان در حکومتداری را به یقین تبدیل نمود.
درد دلهای تلخ مارشال دوستم در حقیقت نبود یک رهبری واحد از گذشته تا حال را برای مردم افغانستان آشکار ساخت، خلأی که خود مارشال نیز بخشی از آن است.
درد مردم ما درد قوم پرستی ست: پشتون، تاجیک، اوزبیک، هزاره و همه و همه از خرد و بزرگ گرفته ساز خود را کوک می کنند و درست در چنین وضعیتیست که منافع ملی رنگ می بازد و خالیگاههای زیادی برای نفوذ بیرونی در افغانستان و معاملات خیانت بار به وجود می آید و جیب رهبر نماها پر می شود. در چنین وضعیتی باید گفت تاریخ افغانستان که از گذشته تا حال شاهد کشتارهای ناشی از تغییر قدرت بوده در آینده نیز خطوط زرین صلح و توسعه را بر صفحات خود نخواهد دید.
اینکه طالبان به قومگرایی و امتناع از تشکیل همه شمول تأکید می کنند خود تاییدی بر دیدگاه شومیست که همه افغانستانیها دارند: تاریخ افغانستان به ویژه تاریخ معاصر شاهد است که هر قوم و گروهی به قدرت دست یافت قوم و اقوام دیگر را کشت و سرکوب کرد و تنها نکته مهم در دسترسی به قدرت میزان موفقیت هر قوم در لابیگری با قدرت استعماری زمان می باشد: یک روز اتحاد جماهیر شوروی، یک روز بریتانیا و امروز هم امریکا! و در این میان مردم مظلوم که چوب دو سر سوخت هستند و منابع افغانستان که غارت می شود!