درد ما قومگرایی ست!
نویسنده: حفیظالله رجبی
خبرگزاری دید: خورشید همیشه پشت ابر نمی ماند و اینک همه شاهدیم که چطور رهبرنماها یکی پس از دیگری و تحت فشار شدید وجدانشان واقعیات را برملا می سازند و اسناد کافی دال بر بیکفایتی تمام آنها روی میز قضاوت نسل جدید می گذارد. قضاوت درست امروز این است که صلح در افغانستان تنها و تنها از راه مشارکت همگانی و سهیم شدن تمام اقوام افغانستان در قدرت به دست می آید: حذف یک قوم راهحل بحران افغانستان نیست.
همان طور که همه میدانیم یکی از دلایل اصلی تداوم جنگ و خونریزی و عدم استقرار صلح در افغانستان فقدان رهبری واحد و توسل به ریسمانی واحد به نام منافع ملی بوده است: در بستر تاریخ، افغانستان همواره میدان نبردهای خونینی بوده است که بذر کینه و نفاق را در بین ملت افغانستان کاشته و مانع تشکیل یک ملت واحد شده است. در این راستا رهبران قومی برای پیروزی بر قوم دیگر طرف جنگ، همواره تلاش کردهاند پای یک قدرت خارجی را به میان بکشند و این خود لایههای انتقام جویی را چند برابر کرده است.
در تازهترین مورد از عملکرد رهبران سیاسی افغانستان در تاریخ معاصر به ویژه در زمان جنگهای تنظیمی و تایید قومگرایی آنها باید به اظهارات اخیر استاد محمد اکبری، سناتور پیشین در حکومتهای جمهوری سابق، نماینده پیشین بامیان در پارلمان و از چهرههای برجسته سیاسی کشور در مورد استاد عبدالعلی مزاری، رهبر پیشین و درگذشته حزب وحدت اسلامی، اشاره نمود.
آقای اکبری در گفتگو با یک رسانه فارسی زبان داخلی که در شبکه های مجاری دست به دست می شود گفته است عبدالعلی مزاری یک انقلابی اما لجباز و قدرتطلب بود.
استاد اکبری افزوده است در زمان جنگهای تنظیمی داخلی پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی سابق از افغانستان مزاری ابتدا قصد داشت با احمدشاه مسعود متحد شده بر قوم پشتون بتازد و حکومتی تاسیس شود که تاجیک در ردیف اول و هزاره در ردیف دوم قدرت در افغانستان باشد.
سناتور پیشین کشور گفت عبدالعلی مزاری پس از ناکامی در اتحاد با تاجیکها به سراغ گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی افغانستان، رفت و سعی کرد با اتحاد با پشتونها بر تاجیکها غلبه کند حکومتی تاسیس شود که پشتونها در ردیف اول و هزارهها در ردیف دوم قدرت سیاسی در افغانستان باشند.
به نقل از استاد اکبری آقای مزاری زمانی در کابل و در بحبوحه اختلافات درون حزبی بر سر دبیرکلی حزب وحدت اسلامی به اکبری گفته بوده با لجبازی حریف او نمی شود.
به هر صورت با توجه به اینکه تاریخ به صورت کل و تاریخ معاصر افغانستان به صورت خاص مملو از اشتباهات و سوء قضاوتها و نوشتارهاست، نمی توان بدون شاهدان و اسناد کافی شرح یک رویداد را به صورت کامل باور کرد، اما در ارتباط با قضیه بالا باید گفت استاد اکبری خود یک شاهد زنده است و اظهارات وی اهمیت تاریخی دارد و برخی از ابهامات تاریخ جنگهای تنظیمی را رفع می کند. در حقیقت استاد اکبری باید خیلی زودتر از اینها واقعیاتی که حق مسلم مردم افغانستان به ویژه نسل جوان است را بیان می کرد: اظهارات اکبری در حقیقت علیه یک شخص و رهبر خاص نیست بلکه واقعیتی را بیان می کند که همه چیز افغانستان را بر باد داده است؛ قومگرایی و اختلاف و باز نمودن میدان برای دخالتهای خارجی!
خورشید همیشه پشت ابر نمی ماند و اینک همه شاهدیم که چطور رهبرنماها یکی پس از دیگری و تحت فشار شدید وجدانشان واقعیات را برملا می سازند و اسناد کافی دال بر بیکفایتی تمام آنها روی میز قضاوت نسل جدید می گذارد.
قضاوت درست امروز این است که صلح در افغانستان تنها و تنها از راه مشارکت همگانی و سهیم شدن تمام اقوام افغانستان در قدرت به دست می آید: حذف یک قوم راه حل بحران افغانستان نیست.