اجتماعخبرفرهنگ عامه

در پناه قرآن؛ زندگی در حال

خبرگزاری دید: از دست رفتنی‌ها و آمدنی‌ها، همه قانون طبیعت‌اند و راه خود را طی ‌می‌کنند و بستگی به خواست و اراده کسی ندارند. هرچند نمی‌توان از گذشته برید و آینده را نادیده نگرفت، ولی وظیفه اصلی، زندگی در حال است و نه گذشته و آینده. إِنَّ عُمُرَكَ وَقَتُكَ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ ما فاتَ مَضَى وَ ما سَيَأتيكَ فَأينَ قُم فَاغتَنِم الفُرصةُ بَينَ العَدَمينِ‏. (عیون الحکم اللیثی، ۱۴۲؛ غرر الحکم، ۲۲۲)

در پناه قرآن؛ زندگی در حال


زندگی در حال

لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ. (حدید: ۲۳)
برای هرآنچه از دست شما رفته، هرگز اندوه مخوريد و بدانچه به شما بخشيده شده، شادمان نشويد.

  1. همه‌چیز رفتنی است و برای چیز رفتنی نباید غصه خورد؛ زیرا چیز از دست‌رفته و نابودشده، هرگز برنمی‌گردد؛ نابودی به معنای عرفی نه فلسفی.
  2. قرآن کریم پندگرفتن از گذشته را خود سفارش ‌می‌کند، چرا از این طرف دستور ‌می‌دهد گذشته را رها کنید؟ قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ‏. (انعام: ۱۱)
  3. پندگرفتن از گذشته با افسوس نخوردن تفاوت دارد؛ نهی در آیه از افسوس است و نه پند گرفتن. نگاه به گذشته با دیده عبرت‌بین و با مغز سر و سپس کاربست آن در ساحه‌های زندگی، واجب است.
  4. پدیده‌های تکوینی که قرار است بیایند، می‌آیند و ناآمدنی نمی‌آید. برخی چیزها اندک می‌آیند یا بیشتر؛ هیچ کدام دست ما نیست. نباید برپایه چیز نداشته معامله کنیم و سنجش.
  5. نگاه همیشگی و ژرف به رستاخیز یک دستور است و شاد نشدن و خود را نباختن به آنچه می‌آید، دستور و حقیقت دیگر. آیه از دوم ما را باز ‌می‌دارد و نه از آمادگی و تلاش برای بهترشدن وضع آینده مادی و معنوی در برزخ و قیامت.
  6. از دست رفتنی‌ها و آمدنی‌ها، همه قانون طبیعت‌اند و راه خود را طی ‌می‌کنند و بستگی به خواست و اراده کسی ندارند. هرچند نمی‌توان از گذشته برید و آینده را نادیده نگرفت، ولی وظیفه اصلی، زندگی در حال است و نه گذشته و آینده. إِنَّ عُمُرَكَ وَقَتُكَ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ ما فاتَ مَضَى وَ ما سَيَأتيكَ فَأينَ قُم فَاغتَنِم الفُرصةُ بَينَ العَدَمينِ‏. (عیون الحکم اللیثی، ۱۴۲؛ غرر الحکم، ۲۲۲)
  7. گذشته عمر بربادرفته و آینده هم تنها یک آرزو است و اکنون هنگام عمل؛ إِنَّ مَاضِيَ عُمُرِكَ أَجَلٌ وَ آتِيَهُ أَمَلٌ وَ الْوَقْتَ عَمَلٌ. (غرر الحکم: ۵۰۷٫ ۲). خردمند هرگز نقد را با بربادرفته و آرزوی نیامده از دست نمی‌دهد. وَ قَالَ (ع)‏ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ‏ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ. (نهج البلاغه، حکمت: ۲۱)
  8. مکارم، هدف از دست رفتن همه‌چیز و آمدن را اين ‌می‌داند كه انسان دلبسته و اسير زرق و برق اين جهان نشود. پس اين مصیبت‌های زندگی بيدارباشى است براى غافلان و شلاقى بر روح‌های خفته و رمزى از ناپايدارى جهان و اشاره‌اى به كوتاه بودن عمر اين زندگى. (تفسير نمونه، ۲۳، ۳۶۵)
  9. امام علی (ع) زهد واقعی را بین همین دو کلمه قرآن ‌می‌داند: افسوس نخوردن به گذشته و شاد نشدن به آمدنی‌های آینده. وَ قَالَ (ع): الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ- لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ‏. (نهج البلاغه، حکمت: ۴۳۹)
  10. قتيبة بن سعيد مى‏گويد: به یکی از قبيله‌های عرب رفتم، صحرايى ديدم پر از شترانى مرده. از پيرزنى پرسيدم اين شتران از كه بوده؟ گفت: آن پير مرد بالاى تل. پیش او آمدم: اين‌ها از تو بوده؟ پاسخ داد: بنام من بود. پرسیدم: چه شد كه به اين روزگار افتادند؟ پاسخ داد: آن كس كه داده بود، پس گرفت. پرسیدم: اندوهگین نیستی؟ پاسخ داد: نه؛ چون انسان در دنیا هدف تیرهای بلا است. (تفسير ابو الفتوح رازى، ۱۱، ۵۳؛ تفسير روح البيان، ۹، ۳۷۶)
  11. كسانى را يافتم كه ايشان به دنيا جوانمرد و سخى بودند؛ همه دنيا بدادندى و منّت ننهادندى، اما به وقت خويش چنان بخيل بودند كه يک نفس از روزگار خويش نه به پدر دادندى نه به فرزند. اين آن سخن است كه مهتر عالم، سيّد ولد آدم (ص) گفت: لى مع اللَّه وقت لا يسع فيه ملك مقرّب و لا نبىّ مرسل. (كشف الأسرار و عدة الأبرار، ‏۱۰، ۴۳۳)
  12. وقت آن است كه جز از حقّ در آن نگنجد و مردان در آن سه‌اند: وقت يكى سبک است چون برق، وقت يكى پاينده، وقت يكى غالب. اولی شوينده است و دومی مشغول دارنده و سوم قاتل كشنده. برق از فكر زايد و پايندگی از لذّت ذكر آيد و غالب از سماع و نظر خيزد. آنچه برق است دنيا فراموش كند تا ذكر آخرت روشن گردد و آنچه پاينده است از آخرت مشغول دارد تا حقّ همراه گردد و آنچه غالب است رسوم انسانيّت محو كند تا جز حقّ نماند. (كشف الأسرار و عدة الأبرار، ‏۱۰، ۴۳۵)
  13. مولانای بلخ، گوهر نایاب زندگی در حال را بسیار زیبا به تصویر کشیده است.
    صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
    نیست فردا گفتن از شرط طریق

هین مگو فردا که فرداها گذشت
تا به کلی نگذرد ایام کشت

هین و هین ای راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد.

  1. برخی از ما خود را در گذشته و آینده خون، خاک، خدای برساخته ذهنی، شخصیت و گروه، زندانی کردیم و خواهیم کرد. برای همین فرصت‌های طلایی کنونی را به آسانی از دست دادیم، می‌دهیم و خواهیم داد.

    نویسنده: سید محمد علی موسوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا