از چندجانبهگرایی تا چندقطبیگری؛ آخرین فرصت غرب
خبرگزاری دید: پس از حملات ۱۱ سپتامبر، مداخلات نظامی به رهبری امریکا در افغانستان و عراق، که با هدف مبارزه با تروریزم و ملتسازی انجام شد، نهتنها به ثبات پایدار منجر نشد، بلکه مشروعیت غرب در دفاع از حقوق بینالملل و حاکمیت قانون را تضعیف کرد. خروج شتابزده از افغانستان نمونهای بارز از ناتوانی نظم لیبرال در تحقق وعدههایش بود. همزمان، بحران مالی ۲۰۰۸ اعتبار الگوی اقتصادی غرب را خدشهدار کرد و چین با رشد سریع اقتصادی به یک ابرقدرت بدل شد.

فارین افیرز در مطلبی با عنوان “آخرین فرصت غرب” استدلال میکند که نظم جهانی در چهار سال اخیر دستخوش تغییر قابل توجه شدهاست. دوران پس از جنگ سرد پایان یافته و امید به گسترش جهانی دموکراسی و سرمایهداری محقق نشدهاست. جنگها در اوکراین، خاورمیانه و آفریقا نشان میدهد که جهان وارد دورهای از بینظمی شدهاست.
نیروهایی که قرار بود جهان را به هم پیوند دهند—مانند تجارت، انرژی، فناوری و اطلاعات—اکنون به عوامل واگرایی تبدیل شدهاند. نظم لیبرال مبتنی بر قواعد که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، درحال فروپاشی است و همکاری چندجانبه جای خود را به رقابت قدرتهای بزرگ و رفتارهای فرصتطلبانه داده است.
در این نظم درحال گذار، رقابت چین و ایالات متحده چارچوب اصلی جیوپولیتیک را میسازد، اما بازیگران تعیینکننده فقط این دو نیستند. قدرتهای میانی و کشورهای «جنوب جهان» به بازیگران سرنوشتساز تبدیل شدهاند، زیرا وزن اقتصادی، جمعیتی و جیوپولیتیکی آنها افزایش یافتهاست.
نویسنده از شکلگیری یک مثلث قدرت میان «جهان غرب»، «جهان شرق» و «جهان جنوب» سخن میگوید و تأکید میکند که انتخاب جنوب جهان—میان تقویت چندجانبهگرایی یا حرکت بهسوی چندقطبیگری—جهت نظم آینده را تعیین خواهد کرد.
نویسنده شکست «لحظه تکقطبی» غرب را به عملکرد خود آن نسبت میدهد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، مداخلات نظامی به رهبری امریکا در افغانستان و عراق، که با هدف مبارزه با تروریزم و ملتسازی انجام شد، نهتنها به ثبات پایدار منجر نشد، بلکه مشروعیت غرب در دفاع از حقوق بینالملل و حاکمیت قانون را تضعیف کرد. خروج شتابزده از افغانستان نمونهای بارز از ناتوانی نظم لیبرال در تحقق وعدههایش بود. همزمان، بحران مالی ۲۰۰۸ اعتبار الگوی اقتصادی غرب را خدشهدار کرد و چین با رشد سریع اقتصادی به یک ابرقدرت بدل شد.
نویسنده در ادامه میان چندجانبهگرایی و چندقطبیگری تمایز روشنی قایل میشود: چندجانبهگرایی بر قواعد مشترک و برابری حقوقی کشورها استوار است، درحالی که چندقطبیگری نوعی الیگارشی قدرت ایجاد میکند. با این حال، بسیاری از کشورها سیاست خارجی «چندبرداری» و مبتنی بر منافع را در پیش گرفتهاند.
نویسنده استدلال میکند که این رویکرد لزوماً نباید به کنار گذاشتن ارزشها بینجامد و مفهوم «واقعگرایی مبتنی بر ارزشها» را مطرح میکند؛ رویکردی که اصول بنیادین مانند حاکمیت کشورها، منع استفاده از زور، حقوق بشر و حاکمیت قانون را غیرقابل مذاکره میداند، اما محدودیتهای قدرت و تفاوتهای فرهنگی و تاریخی را نیز بهرسمیت میشناسد.
این مطلب سه سناریو برای دهه پیشرو ترسیم میکند: تداوم بینظمی کنترلشده، فروپاشی کامل نظم موجود و حرکت بهسوی جهانی آشفته، یا شکلگیری نظمی متوازنتر میان غرب، شرق و جنوب که امکان همکاری برای حل مسایل جهانی—از تغییرات اقلیمی تا امنیت و فناوری—را فراهم کند. تحقق سناریوی سوم نیازمند اصلاح نهادهای بینالمللی، بهویژه سازمان ملل متحد است تا کشورهایی که احساس بیقدرتی میکنند، دوباره به نظام جهانی متعهد شوند.
نویسنده اصلاحات مشخصی را پیشنهاد میکند: گسترش عضویت دائم شورای امنیت برای نمایندگی واقعی قارهها، حذف حق وتو، و امکان تعلیق عضویت کشورهایی که منشور سازمان ملل را نقض میکنند. همچنین بر ضرورت احیای سازمان تجارت جهانی و اصلاح نهادهای مالی بینالمللی تأکید میشود. در نهایت، نقش ایالات متحده بهعنوان عامل تعیینکننده در حفظ یا تضعیف چندجانبهگرایی، و نقش چین در نحوه پر کردن خلاهای جهانی برجسته میشود. نویسنده نتیجه میگیرد که دهه آینده آخرین فرصت غرب برای اصلاح نظم جهانی از طریق مشارکت برابر، تقسیم قدرت و پرهیز از سلطهطلبی است.
ترجمه و تلخیص: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
نویسنده: الکساندر استوب ـ رئیسجمهور فنلند
منبع: فارین افیرز – Foreign Affairs