آیا افغانستان در آزمون صلح کامیاب میشود؟
افغانستان به دلیل نقش ویژهای که در جهان دارد همچنان یک ناقل فوقالعاده مهم از منافع سیاست خارجی بهویژه برای کشورهای آسیای مرکزی و همچنین چین، هند، پاکستان، ایران و روسیه است
از ۲۵ تا ۲۶ جولای، تاشکند میزبان کنفرانس بینالمللی «افغانستان: امنیت و توسعه بینالمللی» بود. الوغبیک حسنوف کارشناس کلوپ والدای مینویسد که چرا جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به منبع تهدید دایمی برای کشورهای همسایه حیاتی است و اطمینان از مشارکت همه گروههای قومی و مذهبی در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این کشور، پیش شرط اساسی و لازمه تکمیل روند آشتی ملی است.
روابط بینالملل مدرن، آسیای مرکزی را به عنوان منطقهای در نظر گرفته است که بار دیگر به روی جهان خارج باز میشود؛ اول از همه در پسزمینه امید به صلح و ثبات پس از دههها جنگ و رنج در افغانستان. این کشور فرصتهای واقعی برای خروج از بحران داخلی طولانیمدت، ویرانیهای اجتماعی-اقتصادی و گذار به ساختن یک ملت تمام عیار را دارد.
امروز، میتوان تلاش بسیاری کشورها را برای ایجاد استراتژیهای شان مشاهده کرد و این روند با تقویت مواضع دولتهای کل منطقه شکل مشخصی به خود میگیرد. افغانستان به دلیل نقش ویژهای که در جهان دارد همچنان یک ناقل فوقالعاده مهم از منافع سیاست خارجی بهویژه برای کشورهای آسیای مرکزی و همچنین چین، هند، پاکستان، ایران و روسیه است.
تجربه توسعه افغانستان در طول قرن بیستم به وضوح نشان داد که افغانستان همیشه در مرکز منافع جیوپولیتیک قدرتهای جهانی بوده است. دلیل اصلی بحران در افغانستان پیامدهای رویدادهای ۱۹۷۳ و انقلاب ثور ۱۹۷۸ بود، زمانی که کشور اساساً آماده تغییر شکل مطابق با «الگوهای» سوسیالیستی نبود: ماهیت و ویژگیهای بین قومی و روابط میانمنطقهای، سنتهای ملی و نقش دین در نظر گرفته نشد. اختلافات جدی در داخل حزب دموکراتیک خلق بین دو جناح خلق و پرچم از یک سو منجر به انشعاب در جامعه افغانستان و از سوی دیگر افزایش نقش بازیگران خارجی شد. ایران، پاکستان، ایالات متحده امریکا و چین به دنبال بیاعتبار کردن و تضعیف اتحاد جماهیر شوروی بودند.
جنگ داخلی اوایل دهه ۱۹۹۰ کشور را کاملاً ویران کرد و آن را در هرج و مرج فرو برد که در رادیکالیزه شدن جامعه افغانستان و فعالشدن اشکال افراطی بنیادگرایی مذهبی انعکاس یافت. خلاء سیاسی در کشور را حامیان مجاهدین – که در آن زمان به جنبش طا-لبان تبدیل شدند – و القاعده پر کردند. در آن سالها، جدیترین چالش پیشروی دولتهای فضای پسا-شوروی، گسترش تروریزم بود که آنها را بر آن داشت تا در جهت توسعه و ایجاد اشکال مناسب برای مقابله با تهدیدات نوظهور و ادغام نزدیکتر با روسیه را دنبال کنند. معاهده امنیت جمعی در کشورهای مشترکالمنافع که به «معاهده تاشکند» معروف است.
چندین سال درگیری در افغانستان، تأثیر مخرب مجموعه تناقضات پچیده داخلی آن و تغییر مکرر اولویتها در رویکردهای بازیگران خارجی، وضعیت را در این نقطه مهم استراتژیک در آسیای مرکزی وخیمتر کرده است. شکستی که سال گذشته در بحبوحه خروج عجولانه ایالات متحده از افغانستان آشکار شد، منجر به بحران شدید در این کشور شد و تعدادی از علل ساختارمند وضعیت فعلی را آشکار کرد: عدم درک عوامل مسبب بحران افغانستان، ارزشهای قومی، فرهنگی، مذهبی، قبیلهای و سنتی جامعه افغانستان و نیز بسیاری از پیشنیازهای کمتر دردناک دیگر برای درگیری طولانیمدت.
در واقع، وضعیت کنونی افغانستان به ۱۸ سپتمبر ۲۰۰۱ باز میگردد، زمانی که سنا و مجلس نمایندگان ایالات متحده قطعنامه مشترک و بسیار کوتاه (فقط پنج جمله و دو بخش) کانگرس را تصویب کردند که اجازه استفاده از نیروی نظامی را صادر کرد. مقامات و محققان امریکایی اغلب از این سند به عنوان «توجیه» حمله به افغانستان یاد میکنند. بهرغم وعدهها مبنی بر عدم وارد شدن به گفتوگو با سازمانهای تروریستی، در جولای ۲۰۱۸، آلیس ولز، معاون دستیار وزیر امور خارجه امریکا، نشستی خصوصی در پایتخت قطر با نمایندگان دفتر سیاسی جنبش طا-لبان برگزار کرد که منجر به امضای توافقنامهای در آخرین روز ماه فبروری ۲۰۲۰ شد.
سندی که با عجله تدوین شد، سازوکار خاصی برای تشکیل دولت ایتلافی، انتقال کنترول به نیروهای مسلح، منابع مالی، مشکل پناهندگان و بسیاری از جنبههای حیاتی دیگر دوره گذار را پیشبینی نکرده بود. از همه مهمتر، مذاکرات و بحث در مورد آینده افغانستان به صورت جداگانه و پشت درهای بسته برگزار شد و نهاد ضامنین بینالمللی اجرای مفاد قراردادها یا گروههای ناظران بینالمللی به طور کامل غایب بودند، بهرغم این حقیقت که چنین حرکتی به طور اساسی و گسترده در فعالیتهای حقوقی و دیپلماتیک بینالمللی به رسمیت شناخته شده است.
امروز، برخی ویژگیهای وقایع سی سال پیش هنوز آموزنده است. سپس، با وجود وعدههای شتابزده میخائیل گورباچف به رییسجمهور رونالد ریگان در جریان اجلاس سران در ۸ دسمبر ۱۹۸۷ در واشنگتن و تصمیم در مورد خروج قریبالوقوع نیروهای محدود شوروی از افغانستان، دیپلماسی شوروی تمام تلاش خود را برای این امر به کار گرفت تا این روند را قانونی و شفاف سازد. مذاكرات در جنوا از همان ابتدا نیازمند گفتوگوی مستقيم بين دولتهای افغانستان و پاكستان (نماينده منافع مجاهدين) با ميانجيگری سازمان ملل بود. مهمتر از همه، دو ابرقدرت، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا، بر خروج تدریجی نیروها نظارت میکردند و به عنوان ضامن اجرای توافقات عمل میکردند. بسته اسنادی که در ۱۴ اپریل ۱۹۸۸ امضا شد، خروج نیروهای شوروی از خاک افغانستان در مدت ۹ ماه، شرایط آشتی ملی و توقف مداخله در امور داخلی افغانستان را پیشبینی کرد. همانطور که برخی کارشناسان به درستی اشاره میکنند، در ۲ تا ۳ سال پس از پایان سال ۱۹۸۸، ۸۱ درصد از مراکز ولایتها، ۴۶٫۸ درصد از شهرستانها و مراکز محلی، و ۲۳٫۵ درصد از ولایتها تحت کنترول دولت طرفدار شوروی باقی ماند؛ آنچه در آن زمان جمهوری دموکراتیک افغانستان نامیده میشد. پس از خروج نیروهای شوروی، نیروهای دولت دموکراتیک DRA بیشتر قلمرو کشور (۲۶ ولایت از ۲۸ ولایت، ۱۱۴ از ۱۸۷ مرکز شهر و ۶۱۱۰ روستا) را در اختیار داشتند، در حالی که گروههای مسلح مخالف تنها دو ولایت – بامیان و طالقان را و ۷۶ شهرستان را تحت کنترول داشتند. حکومت نجیبالله پس از قطع کامل کمکهای اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی در همان آغاز دهه ۹۰ فروپاشید که بعداً عواقب زیانباری به دنبال داشت.
روند مذاکرات کنونی با نمایندگان طا-لبان اهمیت تازهای پیدا کرده است، به ویژه در چارچوب تلاشهای چندجانبه برای غلبه بر هرج و مرج انسانی که در دهههای گذشته ایجاد شده و به ایجاد شرایط برای غلبه بر بحران شدید اقتصادی کمک میکند. این امر بیشتر همسایه جنوبی کشورهای آسیای مرکزی را وادار میکند تا همکاریهای همهجانبه را دنبال کنند و آینده سیاسی پایدار را برای افغانستان تعریف کند. به همین دلیل است که جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به یک منبع تهدید دایمی برای کشورهای همسایه، حصول اطمینان از مشارکت همه گروههای قومی و مذهبی در زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور به عنوان یک پیشنیاز کلیدی برای تکمیل روند آشتی ملی بسیار مهم است.
کشورهای منطقه بهعنوان طرفهای سنتی و طبیعی روند مذاکرات، روابط متوازن و سازندهای را با نمایندگان طا-لبان که آن را نیروی اصلی در سیستم امنیتی اوراسیا میبیند، حفظ میکنند؛ جایی که آسیای مرکزی را اشغال کرده و موقعیت تعیینکننده مهمی را پر اشغال خواهد کرد. این امر به وضوح در چندین نمونه پلتفرم بینالمللی دیده میشود: گروه تماس بینالمللی در مورد افغانستان، گروه تماس سازمان همکاری شانگهای-افغانستان، فارمت مسکو و همچنین گروههای تماس ۶+۲ و ۶+۳ که توسط ازبیکستان آغاز شده است. اینها توسط شوکت میرضیایف، رییس جمهور ازبیکستان در چارچوب کنفرانسهای بینالمللی سطح بالا در مورد افغانستان، تحت عنوان «فرایند صلح، همکاری امنیتی و تعامل منطقهای» و «آسیای مرکزی و جنوبی: ارتباط منطقهای، چالشها و فرصت ها» به ترتیب در مارچ ۲۰۱۸ و جولای ۲۰۲۱ تقویت شد. آنها همچنین شامل نشستهای مشورتی در قالبهای مختلف در مورد حل و فصل مسالمتآمیز اوضاع در افغانستان میشود. موضوعات مشابه زیربنای سفر هیئت رسمی ازبیکستان به کابل و مذاکرات با رهبری و اعضای طا-لبان در اوایل اکتوبر ۲۰۲۱ بود که نتایج نسبتاً سازندهای در پی داشت. در بحبوحه شرایط جدید، مسایل توسعه پوتانسیل جیو-اقتصادی و فرصتهای دهلیز ترمذ – مزار شریف – کابل – پیشاور که از اواخر سال گذشته در کانون توجهات رایزنیهای سیاسی ازبیکستان-افغانستان-پاکستان قرار گرفته است، به منصه ظهور رسید.
در آینده نزدیک، چنین پروژه لوجستیکی فرامنطقهای به احتمال زیاد به عنوان دهلیز اصلی حمل و نقل عمل خواهد کرد و کشورهای آسیای مرکزی را در کوتاهترین مسیر (فقط ۷۶۰ کیلومتر) به دهلیز قراقوروم و بیشتر به بنادر دریایی پاکستان در کراچی-قاسم و گوادر متصل میکند. این امر طول تقریباً تمام شبکههای ترانزیتی موجود در منطقه را با حجم پیشبینی شده حمل و نقل حداقل ۱۵ تا ۲۰ میلیون تن در سال، ۳۰ درصد کاهش میدهد. اهمیت و اثربخشی پروژه فراافغانی با هماهنگسازی ساخت راه آهن ازبیکستان – قرقیزستان – چین مرتبط است که چین را در امتداد مسیر فرامنطقهای جایگزین (۴۳۳ کیلومتر) به کشورهای آسیای مرکزی متصل میکند. افزایش حجم تردد ناشی از ورود محموله از چین به کشورهای آسیای مرکزی و جنوبی و بالعکس و همچنین به طور قابل توجهی جریان گردش کالا در دهلیز شمال – جنوب و شرق – غرب را فعال میکند. ولادیمیر نوروف سرپرست وزارت امور خارجه ازبیکستان در ماه می گذشته اعلام کرد که کنفرانس بینالمللی سطح عالی در تاریخ ۲۵ تا ۲۶ جولای در مورد افغانستان در تاشکند برگزار میشود که در آن نمایندگان ۲۱ کشور و ۱۲ سازمان معتبر بینالمللی ابراز علاقمندی کردهاند. انتظار میرود که مقامات طا-لبان دیدگاه و رویکردهای خود را برای ایجاد دولت فراگیر بیان کنند و کشورهای گردهمآمده شرایطی را برای به رسمیت شناختن طا-لبان تعیین کنند.
یعنی قالب جدیدی از گفتوگو در منطقه در حال شکلگیری است. نمایندگان دولتها، سازمانهای بینالمللی، کارشناسان و هیئت رسمی طا-لبان مصمم هستند تا به دنبال رویکردهای بهینه در بازسازی این همسایه جنوبی پسا-جنگ هستند تا بر بحران انسانی در این کشور غلبه کنند. بر اساس گزارش جدید هیئت معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان که به تاریخ ۲۲ جولای منتشر شد، حداقل ۵۹ درصد جمعیت اکنون به کمکهای بشردوستانه نیاز دارند که در مقایسه با آغاز سال ۲۰۲۱، شش میلیون نفر به آن افزوده شده است.
به همین دلیل اولویت با تداوم تامین غلات، بذر، کودهای پتاش، تجهیزات کشاورزی و تولید صنعتی، توسعه و ساخت شبکههای ریلی بینایالتی، خط برق سرخان-پلخمری، مرکز پذیرش و توزیع کمکهای بشردوستانه و مرکز آموزشی برای آموزش مهندسان افغان جهت بهرهبرداری و نگهداری راه آهن در ترمز توسط دولت ازبیکستان تمویل میشود. این تلاشها با هدف تعیین چگونگی دستیابی افغانستان به وضعیت حقوقی در جامعه دولتها، غلبه بر انزوای بینالمللی و ایجاد شرایط مساعد برای مشارکت آن در روابط منطقهای، جهانی، سیاسی و اقتصادی است که به طور مستقیم بر حفظ ثبات در سراسر این منطقه کلان جیوپولیتیک آسیای مرکزی و جنوبی تأثیر میگذارد.
بدون شک فعالیتهای هماهنگ دولتها در عرصه بینالمللی در مورد چنین موضوع حیاتی برای کل منطقه مانند صلح و انکشاف پایدار افغانستان، به روند به رسمیت شناختن ذهنیت حقوقی بینالمللی آن انگیزه میبخشد. صادق صفایف، معاون اول مجلس سنای جمهوری ازبیکستان، با تشریح الگوی چنین روندهایی، خاطرنشان کرد که امروز «…نیاز به ایجاد یک چارچوب قانونی و در آینده، یک چارچوب نهادی برای تعامل در مورد مسایل کلیدی مربوط به آجندای بینالمللی و اول از همه، ارتقاء بهبود اجتماعی-اقتصادی افغانستان وجود دارد. عامل اصلی در غیرقابل برگشت کردن محیط مساعد در آسیای مرکزی، تقویت اقدامات اعتمادسازی است. تدوین اصول، مبانی مفهومی برای درک ماهیت فرآیندها مهم است که با توسعه آنها نه تنها ساختارهای تجاری دولتی و غیردولتی، بلکه ساختارهای تجاری خصوصی نیز نقش بسزایی دارند.»
ایجاد فضای سیاسی جدید در منطقه حاکی از آن است که روند مشارکت بیشتر مردم و کشورهای آسیای مرکزی در تقویت صلح و ثبات در منطقه به واقعیتی عینی تبدیل شده است و استقبال و گشایش روابط بین نزدیکترین همسایگان بستر توسعه پایدار کل منطقه را مهیا میکند.