آخرین اخبارافغانستانتحلیل

ابتذال موسیقی در افغانستان


هنر به عنوان نماد و هویت یک جامعه است. در جامعه‌ای که هنر خودش را فروخته باشد و به سرگرمی تبدیل شده باشد، آن‌ جامعه تنها ‌روزنه خود را نیز از دست داده است. آرتور شوپنهاور، دانشمند و فیلسوف آلمانی معتقد بود «تمام هنرها باید از موسیقی پیروی کنند و سبک آن را بیاموزند، زیرا موسیقی رابطه مستقیم با انسان داشته و او را تحت تاثیر مستقیم خود قرار می‌دهد».
باری جایی خوانده بودم که در افغانستان همه‌چیز به ابتذال کشیده شده است؛ مذهب به عنوان اولین راهنمای بشر که او را در امر نیک زندگی کردن، راست‌گو بودن، وفای به عهد داشتن و با دیگران مدارا کردن؛ راهنمایی می‌‌کرد، امروز همین مذهب را چنان رو به افراط کشانده‌اند که پیروانش را ترغیب می‌کند تا برای دست یافتن به سعادت و زندگی نیک؛ دست به کشتار و انتحار علیه یکدیگر بزنند. از سوی دیگر، دولت و سیاست‌مداران که متضمن حقوق و اجرای قوانین یک جامعه هستند؛ غرق در بی‌مسئولیتی، فساد، قوم‌گرایی و عوام‌فریبی شده‌اند. تنها روزنه‌ای که در این میان می‌تواند امیدی بسیار کوچک را به مردم بدهد «هنر و هنرمندِ» ما است، که متاسفانه در سال‌های اخیر نه تنها ما از هنر دور شده‌ایم که اکثر هنرمندان ما همچون سیاست‌مداران عوام‌فریب به جای خلق اثر هنری به تولید یک اثر سرگرم‌کننده و مصرفی بسنده می‌کنند. در کشوری که خون و گوشت سوخته هرروز رو به افزایش است، در اثر هنری ما هیچ نشانه‌ای از این فجایع و خون‌ها دیده نمی‌شود. موسیقی ما در جامعه‌ای که روزانه ده‌ها نفر سربریده می‌شوند، دم از «انارم انارم تحفه بهارم» و «الا شاکوکو جان» می‌زند، این نوع هنر نه‌تنها کاری در این فاجعه نمی‌تواند بکند که ربطی هم به هنر ندارد و حتی آن را به ابتذال نیز کشانده است؛ زیرا هنر نماد یک کشور و هویت آن است نه کالای مصرفی و سرگرم‌کننده. به تاریخ ماندگار موسیقی کشور خودمان نگاهی بیاندازید، به هنرمندانی چون: نینواز، استاد صبوری، ساربان، احمد ظاهر و… که در بدترین شرایط و با کم‌ترین امکانات بهترین اثرهای هنری را از خود به جا گذاشته‌اند، اثرهای هنری که سال‌ها جنگ را سپری کرده اما سینه به سینه و در کنج صندوق‌های خانه ما حفظ مانده‌اند. و حالا نگاهی بیاندازید به موسیقی مصرفی امروز خودمان که نه‌‌تنها درد روزگار ما و از روزگار ما نیست، بلکه برای ما گمراه‌کننده نیز بوده و شنونده را به جای کشیدن به عمق فاجعه یا عمق روح خود، به سطح و ابتذالی که جز سرگرمی نیست، می‌کشاند. هنرمندان موسیقی پیشین ما نه‌تنها دست بالایی در خلق یک اثر هنری داشتند که از سواد و روح بزرگی نیز برخوردار بودند. برای اثبات این قضیه کافی است تا به متن اشعاری که این هنرمندان انتخاب می‌کردند، توجه کنید و همین‌طور به متن و نوع اجرای آن در هنرمندان موسیقی این سال‌های کشورمان. اکثر هنرمندان مشهور امروز ما نه تنها توانایی «خلق اثر» هنری نداشته که همیشه «تولید» می‌کنند. البته این تمام قضیه نیست، این هنرمندان با کاپی خواندن اثرهای هنرمندان گذشته ما آن را به ابتذال نیز کشانده‌اند. مسعود حسن‌زاده یکی از ترانه‌‌سراها و آهنگ‌سازان همین مرز و بوم، در صفحه فیسبوک خود نوشته است:« به خیلی از آهنگ‌های ناب موسیقی ما خیانت شده است، به «ای وای من بیهوده‌ام» به «این تویی این تویی در مقابل من» به «زندگی آخر سرآید» به «ای شاخه گل» به «محبت اول آسانه په نظر راغلی…» اینجاست که هنرمند به جای تمرکز روی خلق اثرهنری، متمرکز بر گرفتن پروژه و تولید و مصرفی کردن هنر می‌شود و در چنین مرحله‌ای است که هنر از مبارزه و جاودانگی پا پس کشیده و روبه ابتذال می‌رود.
مهدی سرباز- خبرگزاری دید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا