«افغانستان متحد و با ثبات»؛ چه اولویتی در کار است!
در پسزمینه مطالبات جامعه بینالمللی برای تضمین یک دولت فراگیر، ایده فدرالیزم بار دیگر در حوزههای اطلاعاتی مطرح میشود که به گفته حامیان آن، تنها راه تضمین صلح بلندمدت در مناطق مختلف این کشور است
ترجمه و تلخیص: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
موضوع روابط بین اقوام در افغانستان نه تنها بر خود این کشور بل بر مناطق اطراف آن نیز تأثیر میگذارد. از نظر ثبات سیاسی و اجتماعی، تاریخ اهمیت ویژهای برای مسئله «ملت» در افغانستان قایل شده است. مقامات طا-لبان از زمان به دست گرفتن مجدد قدرت در ۲۰۲۱، برای پاسخگویی به نیازهای فوری مردم و همچنین اجرای همکاریهای تجاری و اقتصادی با کشورهای منطقه جهت تحقق پوتانسیل جیواکونومیک این کشور در درجه اول بر سیاستهای اجتماعی تمرکز کردهاند. آنها تا حد زیادی در این تلاشها موفق بودهاند.
اکنون پرسش مهم این است که طا-لبان برای ترکیب گروههای قومی مختلف در جامعهای که هویت قوی به عنوان یک ملت دارد و در عین حال حفظ وضعیت موجود پشتونها و میراث دولت درانی چگونه کار خواهد کرد.
این کشور و منطقه وسیعتر در برخورداری از گروههای قومی و ملی گوناگون سابقه طولانی دارد که توانستهاند راهی برای همزیستی و عملکرد موثر بیابند. با تلاش مردم افغانستان برای غلبه بر بحرانهای بشردوستانه و تمرکز بر بهبود اقتصادی و اجتماعی، استراتژی طا-لبان احتمالاً با حمایت از اقدامات همسانسازی و گسترش بر اساس تحکیم گروههای قومی در اطرافش و زیر چتر اسلام ادامه خواهد یافت؛ چنانچه حاکمان پشتون در تاریخ این کشور چنین انجام دادند.
درک نقش تاریخی قومیت و ملیت در افغانستان
تاکنون هیچ رژیم مدرنی در افغانستان نتوانسته است ایده «ناسیونالیزم افغانی» را که نشاندهنده وحدت ملی مردم این کشور است، به گونه قابل توجه پیش ببرد. شعارهای «ملت واحد» همواره از سوی پایتخت تبلیغ میشد، اما لزوماً واقعیتهای موجود را منعکس نمیکرد.
آخرین قانون اساسی جمهوری (۲۰۰۴) در ماده ۴ خود بیان میکند که ملت افغانستان متشکل از «پشتونها، تاجیکها، هزارهها، ازبیکها، ترکمنها، بلوچها، پشهییها، نورستانیها، ایماقها، عربها، قرقیزها، قزلباشها، گوجرها، براهوییها و اقوام دیگر است، و اینکه کلمه «افغان» برای هر شهروند افغانستان صدق میکند. این ملت کثرتگرا تا کنون در میان گروههای قومی ثبات داشته است، اما نمیتواند این ترکیب را در جامعهای با هویت قوی به عنوان ملت افغانستان به نمایش بگذارد، و اصطلاح «افغان» همچنان به عنوان یک نام مستعار، یک نام عمومی برای ساکنان این کشور است.
طا-لبان پس از به دست آوردن مجدد قدرت در ۲۰۲۱، برای توقف جنگ داخلی خونینی که در ۱۹۷۸ آغاز شده بود، تلاش کرده است، اما با مجموعهای از مشکلات از جمله «مسئله بزرگ ملی» روبرو شد. در پسزمینه مطالبات جامعه بینالمللی برای تضمین یک دولت فراگیر، ایده فدرالیزم بار دیگر در حوزههای اطلاعاتی مطرح میشود که به گفته حامیان آن، تنها راه تضمین صلح بلندمدت در مناطق مختلف این کشور است.
بحث فدرالیزم در افغانستان جدید نیست و تا حد زیادی با رویدادهای تاریخ معاصر مرتبط است؛ نمونه آن در درجه اول جنگ داخلی که در ۱۹۷۸ با «انقلاب اپریل»(کودتای هفتم ثور ۵۷) آغاز شد. با این حال، تحلیل و ارزیابی فنی کافی در مورد این مفهوم با تمرکز بر این کشور خاص صورت نگرفته است و حامیان آن بیش از حد به منطقه تاریخی خراسان (که بخشهای مختلف افغانستان، ایران، ترکمنستان، ازبیکستان و تاجیکستان و منطقه بزرگتر آریانا تا پاکستان امروزی را متحد میکرد) متکی است.
در اصل، ظهور مرزهای مدرن افغانستان، عمدتاً در شمال با جمهوریهای آسیای مرکزی و خط دیورند (مرز با پاکستان)، از طریق فرآیندهای طبیعی مانند اسکان مردم، هویت قومی-زبانی، پیشینه جغرافیایی، یا پیوندهای تاریخی آن در نتیجه رقابت بین امپراتوری بریتانیا و روسیه شکل گرفتند. در همان زمان، اولین دولت افغانستان، یعنی امپراتوری درانی در قرون ۱۸-۱۹، قدرتش را به مناطق وسیعتری گسترش داد.
رسیدگی به اولویتهای امروز افغانستان
واقعیتهای فوق در رژیم کنونی طا-لبان تغییری نکرده است. طا-لبان از خودمختاری منطقهای حمایت نخواهند کرد زیرا این امر اساساً با ایده «دولت افغانستان» مغایرت دارد و خاطرات دهههای جنگ داخلی را در حافظه مردم افغانستان تازه میکند.
مقامات دفاکتو تا کنون بر سیاستهای اجتماعی برای تامین نیازهای مردم تمرکز کردهاند و به نظر میرسد برای تحقق پوتانسیل جیواکونومیک این کشور تلاش میکنند. آنها همکاریهای تجاری و اقتصادی منطقهای را اجرا میکنند. محاسبه آنها ساده به نظر میرسد: حکومت ثبات اقتصادی را تضمین و با فقر مبارزه میکند؛ امری که اعتماد همه اقوام را افزایش میدهد و نشاندهنده نوعی «جهاد داخلی» است. یعنی مبارزه با فقر، ویرانی و بیعدالتی اجتماعی و متحد ساختن مردم در برابر تهدید خارجی.
در جبهه سیاسی داخلی، طا-لبان (پشتون) احتمالاً تلاش میکنند با استفاده از اسلام به عنوان ابزار اصلی و از طریق جذب و گسترش حاکمیتش همه گروههای قومی مختلف را در اطراف خود تحکیم بخشد، درست مانند همه حاکمان پشتون افغانستان.