رقابت امریکا و چین؛ جایگاه افغانستان ارتقا مییابد؟
موضوع افغانستان نه تنها در حوزه فرامنطقه، بلکه حتی در سطح منطقه نیز اولویتی فوری و مطرح نمیباشد اثرات این موضوع را باید در دو نکته مشاهده کرد: اول بعید است حرکت به سمت شناسایی ساختار فعلی حاکم بر افغانستان در دستور کار طرفهای مختلف حتی در سال ۲۰۲۴ قرار داشته باشد. دوم در سال آتی میلادی باید منتظر کاهش قابل توجه کمکهای انسان دوستانه فعلی برای افغانستان بود
همانگونه که قبلاً هم نوشتهام سه حوزه آسیای مرکزی، افغانستان و پاکستان در حال تبدیل شدن به یک منطقه ژئوپلیتیکی بوده و رقابت اصلی در این منطقه بین امریکا و چین خواهد بود. بنابراین افغانستان را نمیتوان صرفاً در قالب یک پدیده مستقل و بر مبنای رفتار کنشگران داخلی آن و بدون توجه به دیگر عناصر مربوطه مورد ارزیابی قرار داد. قرار دادن افغانستان در بافتار یا Context رقابت دو طرف امریکا و چین میتواند تصویر دقیق تری از تحولات مرتبط با آن را ارائه نماید.
در این بافتار توجه به محورهای زیر به فهم مطلب کمک خواهند کرد:
ـ پکن در راهبرد امنیت ملی واشنگتن «رقیب راهبردی» تعریف شده است. در حوزه ژئواستراتژیک، افزایش اصطحکاک طرفین در دریای چین شرقی و جنوبی از جمله تایوان و شکل دهی به ساختارهای QUAD، INDO-PACIFIC ،AUKUS و I۲U۲ به عنوان اقداماتی در مسیر تولید محدودیت برای پکن به شمار میآیند. ویژگی این ساختارها قرار داشتن آنها در حاشیه قابل کشتیرانی اورآسیا یعنی از جاپان تا استرالیا و در ادامه به سمت غرب در اقیانوس هند تا خلیج فارس را شامل می شود. این نکته میتواند به معنای استمرار اولویت دادن به انتخاب تئوری جئوپلیتیکی ریملند برای ایالات متحده امریکا در این رقابت راهبردی با چین باشد. ( در دوران جنگ سرد نیز از ابعاد راهبرد مهار اتحاد جماهیر شوروی سابق توسط ایالات متحده امریکا، ممانعت از پیشروی شوروی سابق به سمت ریملند جنوبی بود).
ـ برای پکن علاوه بر راهبرد رشته مروارید در حوزه آبی، سه منطقه آسیای مرکزی، روسیه و پاکستان ( در قالب CPEC ) شکافهایی میباشند که ضمن تقویت موقعیت چین در هارتلند، قادر به کاهش ابعاد محدودیت های فوق خواهند بود. سه نکته کلی پیرامون این منطقه قابل بیان است؛ اول: بحران اوکراین و رژیم تحریم های اعمال شده بر روسیه، بهره گیری از ظرفیت های مختلفی که مسکو میتوانست در اختیار پکن قرار دهد را با دشواری مواجه ساخته است. دوم: پاکستان را میتوان حلقه وصل BRI در دریا و خشکی محسوب نمود. اخیراً پکن و اسلام آباد دهه دوم روند تکمیل پروژه های CPEC را آغاز کرده اند. این در حالی است که پاکستان وضعیت مناسبی را از منظر مشکلات اقتصادی و توسعه ناامنی در بین کشورهای جنوب آسیا ندارد. ثبات استراتژیک مفهومی دست نیافتنی در چشم انداز میان مدت این کشور بوده، ضمن اینکه به نظر می رسد فاقد منابع لازم برای برقراری نوعی توازن در مناسبات با پکن و واشنگتن میباشد. سوم: ثبات،BRI و انرژی سه اولویت کلیدی پکن در آسیای مرکزی میباشند. برای پکن برقراری رابطه قوی و استقرار ثبات در این حوزه که در حاشیه غربی آن قرار گرفته و میتوان آن را قلب BRIمحسوب نمود از اهمیت بالایی برخوردار میباشد. مفهوم ثبات در این حوزه به منزله تبدیل آن به منطقهای حایل و قابل اطمینان( خصوصاً از منظر ممانعت از تزریق ناامنی به ایالت سین کیانگ ) است که می تواند پکن را در مدیریت چالشهای امنیتی پایدار آن در شرق کشور کمک کند. ضمن اینکه بحران اوکراین و درگیر شدن روسیه، اشتیاق چین برای ورود به حوزه همکاری های امنیتی با آسیای مرکزی را افزایش داده است.
ـ تکمیل تسلط ولو نسبی چین بر این منطقه جئوپلیتیکی، به مفهوم موفقیت این کشور در پیوند دو حوزه هارتلند و ریملند و آشکار شدن ظرفیت های جئوپلیتیکی افغانستان در قالب چهار راه تجارت و ترانزیت میباشد.
ـ هر چند کشورهای آسیای مرکزی به دلایل عدیده و از جمله محصور بودن در خشکی علاقمند به ایجاد نوعی تعادل در مناسبات خارجی خود با قدرت های بزرگ در منطقه و خارج از منطقه میباشند. اما بعید به نظر می رسد به دلیل پیوستگی جغرافیایی و ارتباطات تاریخی در کنار رقابت های جئوپلیتیکی، حداقل در میان مدت امکانی فراهم شود که نوعی از تعادل بین امریکا با روسیه و چین برقرار گردد. ضمن اینکه شرایط بین المللی با سال ۱۹۹۰ که جیمز بیکر وزیر امور خارجه وقت امریکا به مغولستان گفت: «ما را به عنوان سومین همسایه خود، فقط از نظر جغرافیایی بسیار دور در نظر بگیرید»، متفاوت میباشد.
ـ این نکته را نیز باید در نظر داشت که در شرایط فعلی اهمیت آسیای مرکزی در حوزه منافع بقا یا منافع حیاتی امریکا به صورت مستقیم قرار ندارد، بلکه می توان آن را در رده سوم تقسیم بندی آنها یعنی منافع مهم دسته بندی کرد.
ـ هر چند به نظر میرسید اهمیت کریدور جئواستراتژیکی جنوبی شمالی مورد استفاده امریکا بعد از جنگ سرد، که از اقیانوس هند آغاز و با عبور از پاکستان و افغانستان به آسیای مرکزی ادامه میابد، بعد از خروج امریکا از افغانستان در سال ۲۰۲۱ کاهش یافته و تمرکز امریکا بر ریلمند بازگشته است، اما تحولات جاری در پاکستان، ادامه شرایط فعلی در افغانستان و ماهیت مناسبات امریکا و چین نشانههای متفاوت و قابل بررسی را ارائه میدهند.
در بررسی وضعیت داخل افغانستان، نکات زیر را میتوان مورد توجه قرار داد:
ـ با توجه به مجموعه بحران های موجود، موضوع افغانستان نه تنها در حوزه فرامنطقه، بلکه حتی در سطح منطقه نیز اولویتی فوری و مطرح نمیباشد اثرات این موضوع را باید در دو نکته مشاهده کرد: اول بعید است حرکت به سمت شناسایی ساختار فعلی حاکم بر افغانستان در دستور کار طرفهای مختلف حتی در سال ۲۰۲۴ قرار داشته باشد. دوم در سال آتی میلادی باید منتظر کاهش قابل توجه کمکهای انسان دوستانه فعلی برای افغانستان بود.
ـ ساختار حاکم بر افغانستان در انتقال این حس به منطقه و فرامنطقه مبتنی بر مصئون احساس کردن منافع خود از این ساختار و سیاست خارجی آن، موفق عمل نکرده است.
ـ بردار رفتار طا-لبان نشانهای از تغییر در شیوه فعلی حکمرانی آنان حداقل در میان مدت ندارد.
ـ اگر چه تحرک مخالفین مسلح طا-لبان گسترش یافته اما این مخالفین در حال حاضر از توان تهدید بقای طا-لبان برخوردار نبوده و این مجموعه بدون قضاوتی قطعی، تا آینده قابل پیش بینی به حاکمیت ادامه خواهد داد.
ـ گسل های موجود بین جناح های مختلف طا-لبان عمیق شده است. علاوه بر قدرت طلبی، شیوه حکمرانی عامل اصلی تعمیق این گسل ها میباشد. ملاحظات ناظر بر حفظ یکپارچگی و عدم ترسیم تصویری مطلوب و ممکن از آینده، مهم ترین عامل عدم تمایل این جناح ها برای به حرکت درآوردن این گسل ها و ورود به مرحله اختلافات علنی و عملی در مقطع فعلی میباشد.
ـ طا-لبان در مواجهه با موضوع گروههای افراطی غیر افغان مستقر در این کشور به دلیل ملاحظات بدنه اجتماعی خود و برخی اختلاف نظرها، تا کنون موفق به عبور از دوگانه آرمان و امکان نشدند. ادامه حیات این گروهها در محیط افغانستان منجر به تشدید افراط گرایی و بی ثباتی قابل انتقال خواهد گردید.
ـ طا-لبان در یک تصویر کلی تلاش دارند تا نشان دهند تعهدی در قبال مناسباتی که با منطقه قبل از تسلط مجدد بر افغانستان درسال ۲۰۲۱ داشتند، را احساس نمیکنند، اما نتیجه عدم توانایی آنان در تفکیک موضوعات و تنظیم دقیق این موضوع، چالش های رو به گسترشی است که در این حوزه ایجاد شده است.
ـ جناح های سیاسی طا-لبان اولویت های متفاوتی را در حوزه سیاست خارجی دنبال می کنند. این گستره از اصرار بر برقراری تعامل رسمی با امریکا و تنظیم دیگر مناسبات خارجی در مدار آن، تا اولویت دهی به برخی طرفهای منطقهای را شامل میشود. شیوه حکمرانی طا-لبان و بلاتکلیفی موجود در این حوزه، مجموعاً عاملی بازدارنده در انجام هر گونه بازی راهبردی طرفهای منطقهای در افغانستان شده است.
ـ طا-لبان در دوره جدید اساسا علاقهای به درگیر نمودن مجدد خود با امریکا و دیگر طرفهای غربی نداشته و از ورود عوامل افراطی غیر افغان مستقر در خاک افغانستان به این حوزه نیز ممانعت به عمل میآورند.
جمع بندی:
۱) به نظر می رسد ارزیابی دقیق تحولات افغانستان نیازمند توجه به سه عنصر: ساختار حاکم بر این کشور، مختصات جئوپلیتیکی افغانستان و نهایتاً سیاست کنشگران موثر خارجی میباشد. در این نوشته تلاش شد دو عنصر از این مجموعه در قالبی مختصر مورد بررسی قرار داده شود. تمرکز این نوشته بر نقش چین و امریکا به مفهوم نفی نقش دیگر کنشگران منطقهای و یا فرامنطقهای نمیباشد.
۲) چین در معرفی سفیر جدید خود در افغانستان، رفتاری متفاوت از خود نشان داد که احتمالاً میتواند برخاسته از نگاه راهبردی به این کشور باشد. اگر چه تا کنون نشانهای مبنی بر قرار دادن افغانستان در مداری همانند کوریای شمالی و یا پاکستان، در سیاست افغانی پکن مشاهده نشده است، اما این نکته نیاز به بررسی دارد که این احتیاط چین که در مقیاسی کمتر از وزن راهبردی خود در افغانستان رفتار میکند ناشی از عدم اعتماد لازم به شرایط فعلی این کشور است و یا زمان حاضر را برای ورود به رفتارهای راهبردی مناسب نمیداند.
۳) شیوه تسلط طالبان بر قدرت ( استفاده از خشونت در مواجهه با حاکمیت مستقر و اطمینان بخشی به قدرت های بزرگ در ملی بودن اهداف) انگیزهای مشابه برای گروههای افراطی غیر بومی در افغانستان ایجاد و اشتیاق آنان را برای دستیابی به آنچه طا-لبان آن را تجربه کردهاند، افزایش داده است. ترجمه این اشتیاق، تزریق بی ثباتی به ویژه در آسیای مرکزی و جنوب آسیا خواهد بود. رویکرد TTP نمونه آشکاری از این موضوع قلمداد میشود.
۴) نتیجه نهایی رقابت چین و ایالات متحده امریکا در این منطقه جئوپلیتیکی و مدیریت منابع غنی آن را در یکی از سه حالت: استقرار بی ثباتی، اتصال آسیای مرکزی محصور در خشکی از طریق مسیرهای حمل و نقل و خطوط لوله به اقیانوس هند در قالب بخشی از راهبرد ایندو پاسفیک امریکا و یا تسلط چین بر این منطقه جئوپلیتیکی باید دید. در یک تصویر کلان، اطمینانی وجود ندارد که نقش افغانستان در این معادله لزوماً توسط کنشگران داخلی اتخاذ شود.