زن در افغانستان؛ سوءاستفاده از زنان بیوه در دستگاههای حکومتی
در چنین شرایطی، نمیتوان گفت که بیوه زنان شرایط بهتری دارند. قبل از هرچیز، این زنان، مرد خانواده را که امنیت آنان را تامین میکند، از دست دادهاند…
مقدمه
سوءاستفاده جنسی از زنان در افغانستان، بحث بسیار مهم اجتماعی روز است که با انتشار برخی از اخبار، جنجالهای سیاسی، اختلافات بین رهبران، گاهی به صحنه اجتماعی رسوخ میکند و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار میدهد. یکی از چالشهایی که در روزهای گذشته در افغانستان شکل گرفته، مسئله بیوهزنان باقیمانده از کشتهشدگان در حوادث اخیر کابل است. شاید خبرهایی کوتاه، نامفهوم در این باره به گوش افکار عمومی رسیده و برخی را نیز تحت تاثیر قرار داده باشد.
این امر هرچند که به نظر افکار عمومی، مسئله تازهای نیست، اما از اهمیت فراوانی در وضعیت اجتماعی زنان امروز در افغانستان برخوردار است. اینکه زنان بیسرپرست در جامعهای مردسالار نتوانند از حقوق خود دفاع کنند، به حاشیه کشیده شوند و یا اینکه برای احقاق حق خود مجبور به تنفروشی شوند، مسئله قابل تاملی است.
معمولا تحت لوای یک حکومت دموکراتیک، زنان مانند مردان حق دارند که از حقوق شهروندی بهرهمند باشند و از امنیت و عدالت به صورت برابر و یکسان بهره ببرند؛ این نشاندهنده سلامت جامعه است! اما در یک نظام سیاسی، اگر زنان نتوانند از حقوق برابر برخوردار باشند و برای احقاق حق خود مجبور به تنفروشی شوند و یا اینکه امنیت وجودی و اخلاقی آنان دچاراختلال باشد، نمیتوان ادعا کرد که گامی جهت رشد حقوق اجتماعی و برابری جنسیت برداشته میشود.
حقیقت اینست که در جنگها و وضعیتهای بحرانی، زنان و کودکان بیشتر از دیگر گروهها آسیب میبینند. به عنوان مثال، زنان در جنگ جهانی دوم، بهای سنگینی را در عرصههای مختلف پرداختند. اگر نگاهی مثالگونه به زنان آسیای شرقی بیاندازیم، بسیاری از زنان کریایی، ظلمهایی را تحمل کردند که وضعیت زندگی آنان را تحتالشعاع قرار داد. به عنوان مثال، حدود دوصد هزار زن کریایی به وسیله جاپانیها مجبور شدند که با سربازان این کشور، روابط جنسی اجباری داشته باشند؛ این مسئله تا به امروز موضوع جنبشهای زنان در کریا است.
در برخی موارد در کشورهای اسلامی نیز این عامل باعث فروپاشی نظام خانواده شده است. به عنوان مثال، مساله ازدواج موقت در ایران و بیوه زنانی که در جنگ ایران و عراق بیسرپرست باقی ماندند، یکی از معضلات روز را تشکیل میدهد. آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران، برای رفع این مشکل، ایرانیانِ معتقد و وفادار به انقلاب اسلامی را توصیه به ازدواج موقت یا ازدواج دوم با باقیماندههای کشته شدگان میکرد. بدینترتیب، به زعم آنان میشد که مسئله فساد و وضعیت دشوار بیوهزنان را نقطه پایان گذاشت، اما این عامل، خودش در نظام سیاسی امروز ایران، به صورت یک مشکل رخ نمود. بسیاری از مردانی که در نظام سیاسی کار میکردند و معتقد هم بودند، با توجیه فرمان رهبری، به خود اجازه میدادند که از این وضعیت برای منافع خود بهره ببرند و برخی نیز بسیاری از بازیهای سیاسی را به این شیوه به نفع خود خاتمه دادند.
در افغانستان امروز، در حالیکه زنان از حقوق طبیعی خود برخوردار نیستند، مسئلهای که میتواند حقوق اجتماعی و سیاسی آنان را تحت تاثیر قرار دهد، مسئله «آزار جنسی» است؛ اینکه برای احقاق حق خود، باید بین پیشنهاداتی را که به آنها میشود، انتخاب کنند. به خصوص زنانی که در حقیقت با مرگ همسر خود، به اندازه کافی مشکلات اقتصادی و اجتماعی را تحمل میکنند.
آزار جنسی و زنان
در افغانستان کمتر زنی را میتوان یافت که مورد آزار جنسی قرار نگرفته باشد. در حالیکه بسیاری از مردان که در جامعه کار میکنند، روشنفکران، صاحبان قدرت و یا کسانی که در عرصههای سیاسی و اجتماعی مدعی دفاع از حقوق زنان هستند و از زن به عنوان قشر آسیپپذیر یاد میکنند. در عین حال معتقدند که باید از زن محافظت کرد و به حقوقاش احترام گذاشت.
شاهدان عینی در شهرهای بزرگ و کوچک، شاهد آزار زنان در کوچه و بازار، در محافل عمومی و یا محیط کاری هستند. بسیاری از زنان بر این باورند که افغانستان، کشور مناسبی برای زنان نیست. بسیاری از زنانی که در دستگاههای اداری حکومتی خدمت میکنند، به شدت تحت فشار مردان همکار خود هستند، زیرا آنان نگاهی جنسیتی به این زنان دارند و سعی در استفاده از این زنان دارند. این زنان بارها آشکارا یا پنهان اعلام کردهاند که در محیط کاری خود مورد آزار جنسی قرار میگیرند.
سالانه زنان بسیاری مورد ضرب و شتم قرار میگیرند و یا اینکه قربانی خشونتهای خانوادگی هستند. زنان در خانواده قبل از هر چیزی از سوی پدران و برادران خود مورد خشونت قرار میگیرند. برخی از دختران به خاطر انجام امور روزانه برادرانشان، خشونتهای زیادی را متحمل میشوند و مجبورند به عنوان دختر خانواده، امور روزانه پدران و برادران خود را نیز انجام بدهند. در عین حال، مواردی نیز دیده شده است که مورد تجاوز جنسی توسط نزدیکان خود قرار بگیریند.
مثالهای چندی نیز در افغانستان مباحثی را در باره حقوق زنان خلق کرد. از جمله پدرانی که از دختران خود به عنوان ابزار جنسی استفاده میکنند. از آنها فرزندانی نیز دارند و یا اینکه از آنان به عنوان برده جنسی در تاریکخانههایی که ایجاد کردهاند، استفاده میکنند. در سال ۱۳۹۴، دختری ادعا کرد که پدرش ۱۰ سال است که به او تجاوز میکند و حاصل این رابطه، دو فرزند است که در خانواده نگهداری میشوند.
ازدواج اجباری کودکان با مردان کهنسال نیز نوع دیگری از خشونت علیه زنان است. سال گذشته دختری ۶ ساله توسط پدرش در ازای مبلغی ناچیز، به همسری مردی ۵۵ ساله درآمده بود. از این نوع نمونهها در افغانستان بسیار فراواناند.
تجاوز به کودکان دختر، مرگ ناگهانی دختران نوجوان، خودکشیهای دختران جوان در بسیاری از موارد ریشه در آزارهای جنسی یا روابط نامشروع آنان با نزدیکان یا اعضای مرد خانواده خودشان دارد. در بسیاری از موارد، فساد اداری و عدم توجه قوانین به حقوق زنان نقش موثری در عدم رسیدگی به این نوع مسایل داشته است. بسیاری از خانوادهها برای حفظ آبروی خود یا موقعیت اجتماعی که دارند، با تطمیع دستگاه قضایی یا ماموران قانون، بر سر این مسایل سرپوش میگذارند.
در چنین شرایطی، نمیتوان گفت که بیوه زنان شرایط بهتری دارند. قبل از هرچیز، این زنان، مرد خانواده را که امنیت آنان را تامین میکند، از دست دادهاند. از سوی دیگر، نیازهای خانواده، آنان را وادار کرده که نقش دو جنس را در خانه ایفا کنند: نقش مرد خانواده که ضامن امنیت و اقتصاد آنان است. همچنین نقش زن خانواده به عنوان حامی فرزندان و زندگی اجتماعی خانواده را به عهده دارند.
با این وجود، نه تنها به این زنان کمکی در جهت بهبود وضعیت خانوادگی آنان نمیشود، بلکه آنان را در شرایط بحرانیتر قرار میدهد. نه تنها در خانواده امنیت او تحت الشعاع قرار گرفته و مشکلات فراوان برایش خلق شده است، بلکه اجتماع نیز او را با مشکلات جدیدی روبهرو میکند. در چنین شرایطی به سختی میتوان گفت که زنان افغان میتوانند به حقوق قانونی خود دست یابند. در نتیجه، در کشوری که زنان نمیتوانند به حقوق اجتماعی خود دست یایند، نمیتوان سخن از برابری جنسیتی زد.
نویسنده: دکتر فاخره موسوی