فاجعه مزمن؛ پیامدهای اخلاقی شکست استراتژیک امریکا در افغانستان
لکههای ننگ اخلاقی شکست سیاسی و استراتژیک ایالات متحده و بریتانیا در افغانستان به راحتی پاک نخواهد شد و نباید هم از بین برود. ناکامیهای سیاست واشنگتن طی سالهای متوالی منجر به وقایع دروازه ابی شد، اما شکست در افغانستان مسلماً مدتها پیش تعیین شده بود. پیامدهای آن طی دهههای آینده بازتاب خواهد یافت
ترجمه و تلخیص: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
از بسیاری جهات خروج فاجعهبار از افغانستان پایان غمانگیزی برای جنگ ایالات متحده در این کشور بود. میشود گفت در هر مرحله از رویدادها، از خروج عجولانه از پایگاههای عملیاتی مقدم، بسته شدن بیمعنا و تاکتیکی پایگاه هوایی بگرام، جابجایی نیروها به میدانهوایی بینالمللی کابل گرفته تا خیزش و یورش بیوقفه طا-لبان برای بازگشت به قدرت، واشنگتن یا تصمیم اشتباه گرفت یا اصلاً تصمیمی نگرفت. آنچه اتفاق افتاد آیینه تمامنمای برنامهریزی ضعیف یا عدم برنامه و جدایی سیاست از دنیای واقعی بود. به هیچ وجه نیازی نبود این چنین اتفاق بیفتد، اما پس از ۲۰ سال جنگ، از هرسو که ببینید به نظر میرسد آنچه گذشت اجتنابناپذیر بود.
اگر پیامدهای ناکامیهای واشنگتن به دنیای سیاست و مقالات اتاق فکر محدود شود، این امر یک فصل روشنگرانه در جنگ جهانی علیه تروریزم بود – کمپین نسنجیده و ضعیف الاجرا علیه تاکتیکی که قدرت ایالات متحده را بسیار ضعیف (به نفع دشمنان استراتژیک) به نمایش گذاشت. و تعقیب افراطیها (یا توهمات آنها) را در هر کجا که ظاهر شدند، بیثمر جلوه داد.
پیامدهای استراتژیک خروج امریکا از افغانستان قابل توجه است، اما ناکامیهای اخلاقی نیز وجود دارد که هنوز هم باید به آنها رسیدگی شود – و احتمالاً نخواهد شد.
در واقع، عواقب آن برای مردم افغانستان و به ویژه افغانستانیهای شجاعی که در کنار نیروهای امریکایی، بریتانیایی و متحدان ایستادند و جان باختند، واقعی، خشن و باز هم کاملاً قابل اجتناب بود.
دو کتاب اخیر تأثیر اخلاقی خروج از افغانستان را بر افغانستانیهایی بررسی میکند که با نیروهای متحد به امید بهبود کشورشان و ساختن آیندهای روشنتر کار میکردند.
لاریسا براون سردبیر روزنامه تایمز لندن، زندگی شایسته گل را در کتابی تحت عنوان «باغبان لشکرگاه» و وضعیت اسفبار خانوادهاش که برای ترک افغانستان از دست طا-لبان و رسیدن بریتانیا دست و پا زدهاند، زیر ذرهبین قرار داده است.
براون از خانواده گل به عنوان نمایندهای برای عموم جامعه افغانستانیهایی که با بریتانیا کار میکردند، یاد میکند.
شایسته – باغبان صاحبنام – پسرش جمال و اعضای خانواده به دلیل همکاری با بریتانیا با تهدید و خشونت واقعی طا-لبان تازه به قدرت رسیده روبرو شدند. اینکه آنها با آزار و شکنجه بیسابقهای روبرو خواهند شد، جای تعجب ندارد؛ چراغ هشدار قبل از یورش طا-لبان به کابل به خوبی چشمک میزد.
بدون شک، آنچه خوانندگان در مورد واکنش بریتانیا به این تراژدی خشمگینتر خواهند یافت، بیفایده بودن روند بوروکراتیک و فقدان هرگونه احساس فوریت از سوی رهبران منتخب آن کشور در مورد پایبندی به وعدهها و تعهداتشان است.
در بدترین شرایط بحران، سیاستمداران بریتانیا غایب و در تعطیلات بودند. هیچ فرآیندی برای تأیید ویزا یا پذیرش درخواست پناهندگی وجود نداشت.
میکاییل کوک درجهدار ارتش ایالات متحده، نگاه تاکتیکیتر و سختتری به رویدادهای خروج نهایی امریکا از افغانستان انداخته است. او در کتابی با عنوان «زندگی و مرگ در دروازه ابی» دو داستان را در یک داستان به تصویر میکشد – داستان تلاشهای خودش و تفنگداران دریایی امریکا در دروازی ابی میدانهوایی کابل.
از تقلای این دو و بروکراسی دست و پا گیر که بگذریم، تراژدی خزندهای (که جان ۱۶۰ نفر از جمله ۱۳ امریکایی را میگیرد) کتاب کوک را تحت تأثیر قرار میدهد.
در واقع، تفنگداران دریایی آموزش چندانی در مورد عملیات تخلیه غیرجنگی (یا به قول پنتاگون NEO) ندیده بودند و از خلیج به افغانستان اعزام شدند.
ماموریت غیرممکنی که به آنها داده شد؛ دفاع از یکی از آخرین نقاط ورودی میدانهوایی بود در حالی که با طا-لبانی که ایالات متحده ۲۰ سال علیه آنها جنگیده بود، رو در رو ایستاده بودند. فاصله بین این گروه تازه قدرتیافته و تفنگداران دریایی انبوهی از انسانهایی بود که سعی داشتند از افغانستان فرار کنند. کوک صحنههای وحشتناکی را که خانوادهها از هم جدا شدند، مردم مردند و نوزادان از فراز سیم خاردار تحویل داده شدند، توضیح میدهد.
نیروهای امریکایی هشدار داده بودند که داعش در حال برنامهریزی برای حمله است، اما همانطور که بررسی اخیر نشان داد هنوز مشخص نیست که آیا این حمله قابل پیشگیری بود یا خیر. این که آیا قابل پیشگیری بود یا خیر، واقعاً قابل بحث است، اما به طور حتم قابل اجتناب بود. تراژدی دروازه ابی نتیجه زنجیره طولانی از تصمیماتی بود که تفنگداران دریایی را در موقعیت غیرممکن قرار داد. گناه با تفنگداران دریایی نیست، بل گناه دولت امریکا است.
آیا لازم بود که افراد و گروههای خصوصی این ماموریت را بر عهده میگرفتند؟ قطعا نه. آیا هرگونه خروج نیازمند در خطر قرار دادن مردان و زنان امریکایی و بریتانیایی بود؟ قطعا نه. آیا این هرج و مرج و این خشونت اجتنابناپذیر بود؟ قطعا نه.
لکههای ننگ اخلاقی شکست سیاسی و استراتژیک ایالات متحده و بریتانیا در افغانستان به راحتی پاک نخواهد شد و نباید هم از بین برود. ناکامیهای سیاست واشنگتن طی سالهای متوالی منجر به وقایع دروازه ابی شد، اما شکست در افغانستان مسلماً مدتها پیش تعیین شده بود. پیامدهای آن طی دهههای آینده بازتاب خواهد یافت.
خروج فاجعهبار از افغانستان و بیاحتیاطی سیاسی امریکا بدون شک به محاسبات ولادیمیر پوتین برای تهاجم به اوکراین کمک کرد و تقریباً به طور قطع بر ارزیابی شی جین پینگ نسبت به عزم امریکا تأثیر گذاشته است. ضعف، بدون توجه به نحوه بروز آن، ضعف است.
با توجه به قرارداد اجتماعی خدمات و تعهدی که دولتها و شهروندان وارد آن میشوند، ناکامی در حمایت از کهنهسربازان امریکایی و بریتانیایی وحشتناک است. بسیاری از افغانستانیها نیز به نوعی قرارداد بستهاند و جان خود و خانوادهشان را برای رسیدن به آیندهای بهتر به خطر میاندازند، پس ضروری است از کسانی که در کنار نیروهای امریکایی و بریتانیایی از کشورشان دفاع کردند، در هر کجا و در هر صورت، حمایت شوند. تحقق نیافتن این تعهدات، تلاشهای آینده واشنگتن و لندن را برای داشتن متحدان و شرکای محلی مورد پرسش قرار میدهد، چه رسد به حفظ آن.